گنجور

غزل شمارهٔ ۳۴

یک لحظه دیدن رخ جانانم آرزوست
یکدم وصال آن مه خوبانم آرزوست
در خلوتی چنان، که نگنجد کسی در آن
یکبار خلوت خوش جانانم آرزوست
من رفته از میانه و او در کنار من
با آن نگار عیش بدینسانم آرزوست
جانا، ز آرزوی تو جانم به لب رسید
بنمای رخ، که قوت دل و جانم آرزوست
گر بوسه‌ای از آن لب شیرین طلب کنم
طیره مشو، که چشمهٔ حیوانم آرزوست
یک بار بوسه‌ای ز لب تو ربوده‌ام
یک بار دیگر آن شکرستانم آرزوست
ور لحظه‌ای به کوی تو ناگاه بگذرم
عیبم مکن، که روضهٔ رضوانم آرزوست
وز روی آن که رونق خوبان ز روی توست
دایم نظارهٔ رخ خوبانم آرزوست
بر بوی آن که بوی تو دارد نسیم گل
پیوسته بوی باغ و گلستانم آرزوست
سودای تو خوش است و وصال تو خوشتر است
خوشتر ازین و آن چه بود؟ آنم آرزوست
ایمان و کفر من همه رخسار و زلف توست
در بند کفر مانده و ایمانم آرزوست
درد دل عراقی و درمان من تویی
از درد بس ملولم و درمانم آرزوست

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

یک لحظه دیدن رخ جانانم آرزوست
یکدم وصال آن مه خوبانم آرزوست
هوش مصنوعی: دیدن چهره محبوبم حتی به مدت کوتاهی برایم آرزو است و یک لحظه در کنار آن زیبای دل‌نشین بودن را می‌خواهم.
در خلوتی چنان، که نگنجد کسی در آن
یکبار خلوت خوش جانانم آرزوست
هوش مصنوعی: در جایی تنها و آرام، که هیچ کس در آن جا نگیرد، بار دیگر آرزومند خلوتی با محبوبانم هستم.
من رفته از میانه و او در کنار من
با آن نگار عیش بدینسانم آرزوست
هوش مصنوعی: من از میان رفته‌ام و او در کنار من با آن زیبایی، آرزومندم که به این شکل خوشی را تجربه کنم.
جانا، ز آرزوی تو جانم به لب رسید
بنمای رخ، که قوت دل و جانم آرزوست
هوش مصنوعی: ای جانا، از شدت میل و آرزوی تو وضع جانم به خطر افتاده است. لطفاً چهره‌ات را نشان بده، چون دل و جانم به دیدن تو نیازمند است.
گر بوسه‌ای از آن لب شیرین طلب کنم
طیره مشو، که چشمهٔ حیوانم آرزوست
هوش مصنوعی: اگر از آن لب شیرین بوسه‌ای بخواهم، ناراحت نشو، چرا که من به دنبال زندگی و شادابی هستم.
یک بار بوسه‌ای ز لب تو ربوده‌ام
یک بار دیگر آن شکرستانم آرزوست
هوش مصنوعی: من یک بار بوسه‌ای از لب‌های تو گرفته‌ام و بار دیگر آرزو دارم که به آن شکرستان برگردم.
ور لحظه‌ای به کوی تو ناگاه بگذرم
عیبم مکن، که روضهٔ رضوانم آرزوست
هوش مصنوعی: اگر لحظه‌ای از کنار کوی تو بگذرم، مرا سرزنش نکن، چرا که آرزوی من داشتن بهشت است.
وز روی آن که رونق خوبان ز روی توست
دایم نظارهٔ رخ خوبانم آرزوست
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه زیبایی خوبان از چهرهٔ توست، همیشه آرزو دارم که به چهرهٔ زیبای آنها نگاه کنم.
بر بوی آن که بوی تو دارد نسیم گل
پیوسته بوی باغ و گلستانم آرزوست
هوش مصنوعی: من همیشه آرزو دارم که بوی گل و باغ را با عطر تو حس کنم، زیرا نسیم به یاد تو می‌آید و دلنشین است.
سودای تو خوش است و وصال تو خوشتر است
خوشتر ازین و آن چه بود؟ آنم آرزوست
هوش مصنوعی: علاقه و عشق به تو بسیار دلپذیر است و داشتن تو حتی از این حال بهتر و شیرین‌تر است. بهتر از این دو، چیزی که من آرزومند آنم، تو هستی.
ایمان و کفر من همه رخسار و زلف توست
در بند کفر مانده و ایمانم آرزوست
هوش مصنوعی: من همهٔ ایمان و کفرم را در چهره و زلف تو می‌بینم؛ در حالی که به کفر گرفتار شده‌ام، ایمانم تنها آرزویی بیش نیست.
درد دل عراقی و درمان من تویی
از درد بس ملولم و درمانم آرزوست
هوش مصنوعی: عراقی از درد و رنج خود می‌گوید و می‌گوید که تو تنها کسی هستی که می‌تواند به او آرامش بدهد. او از شدت ناراحتی بسیار خسته شده و تنها امیدش به آرزوهایش است.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۳۴ به خوانش فاطمه زندی

حاشیه ها

1389/11/28 13:01
جمشید پیمان

برکف گرفته جانم و جانانم آرزوست
دل را ،به یار دادنِ چندانم آرزوست.
بغضم ،گرفت راه نَـفَس در فراقِ دوست
بارانِ ابرِ مانده به چشمانم آرزوست.
مهمان دیده ام شو و دیدار تازه کن
کان نکته های دلکشِ پنهانم آرزوست.
در کعبه و کنیسه و مسجد نیابمش
آن لامکانِ عرصه ی امکانم آرزوست.
منجی تویی و راهِ رهائی به گام تُـست
ای منتظر به ره که؛موسیِ عمرانم آرزوست .
بر من مپیچ ؛سلسله ی باورِ قدیم
اندیشه های تازه و عریانم آرزوست.
مردن به تنگنای غریبی نه کارِ ماست
منصور وار مرگِ به میدانم آرزوست .
خاموش و غمگنانه و پنهان نمی روَم
شیب و فرازِ رودِ خروشانم آرزوست .
دریاییم ، به ساحل غمگین مرا چه کار؟
موج بلند و پهنه ی توفانم آرزوست .

1394/08/15 22:11
کسرا

خیلی زیباست