گنجور

غزل شمارهٔ ۳۰۲

درین ره گر بترک خود بگویی
یقین گردد تو را کو تو، تو اویی
سر مویی ز تو، تا با تو باقی است
درین ره در نگنجی، گرچه مویی
کم خود گیر، تا جمله تو باشی
روان شو سوی دریا، زانکه جویی
چو با دریا گرفتی آشنایی
مجرد شو، ز سر برکش دو تویی
درین دریا گلیمت شسته گردد
اگر یک بار دست از خود بشویی
ز بهر آبرو یک رویه کن کار
که آنجا آبرو ریزد دورویی
چو با توست آنچه می‌جویی به هرجا
به هرزه گرد عالم چند پویی؟
نخستین گم کنند آنگاه جویند
تو چون چیزی نکردی ؟ گم؟ چه جویی؟
تو را تا در درون صد خار خار است
ازین بستان گلی هرگز نبویی
پس در همچو جادویی که پیوست
میان در بسته بهر رفت و رویی
تو را رنگی ندادند از خم عشق
از آن در آرزوی رنگ و بویی
بهش نه پا درین وادی خون خوار
که ره پر سنگلاخ و تو سبویی
درین میدان همی خور زخم، چون تو
فتاده در خم چوگان چو گویی
نیابی از خم چوگان رهایی
عراقی، تا به ترک خود نگویی

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

درین ره گر بترک خود بگویی
یقین گردد تو را کو تو، تو اویی
هوش مصنوعی: اگر در این مسیر بر خودت صادق باشی و حقیقت را بگویی، به طور یقین متوجه خواهی شد که آنچه در جستجویش هستی در درون خودت نهفته است.
سر مویی ز تو، تا با تو باقی است
درین ره در نگنجی، گرچه مویی
هوش مصنوعی: تا زمانی که سر مویی از تو باقی است، در این مسیر نمی‌توانی جا شوی، هرچند که این فقط یکی موی تو باشد.
کم خود گیر، تا جمله تو باشی
روان شو سوی دریا، زانکه جویی
هوش مصنوعی: اجازه بده کم‌کم از خودخواهی و خودمحوری فاصله بگیری، تا بتوانی به آرامی و به راحتی به سمت دریایی بزرگ بروی، زیرا همچون جویی هستی که به دریا می‌پیوندد.
چو با دریا گرفتی آشنایی
مجرد شو، ز سر برکش دو تویی
هوش مصنوعی: وقتی با دریا آشنا شدی، از تعلقات و دوگانگی‌ها فاصله بگیر و خود را آزاد ساز.
درین دریا گلیمت شسته گردد
اگر یک بار دست از خود بشویی
هوش مصنوعی: اگر یک بار از خودت بگذری و دست برداری، در این دریا گلی که داری ممکن است پاک شود و به زیبایی درآید.
ز بهر آبرو یک رویه کن کار
که آنجا آبرو ریزد دورویی
هوش مصنوعی: برای حفظ آبرو، به یک روش عمل کن، زیرا در آنجا دورویی باعث از بین رفتن آبرو می‌شود.
چو با توست آنچه می‌جویی به هرجا
به هرزه گرد عالم چند پویی؟
هوش مصنوعی: وقتی آنچه را که دنبالش هستی در کنار توست، چرا در هر جا و به صورت بیهوده به دنبال آن می‌گردی؟
نخستین گم کنند آنگاه جویند
تو چون چیزی نکردی ؟ گم؟ چه جویی؟
هوش مصنوعی: اگر ابتدا چیزی را گم کرده‌اند، حالا چطور می‌توانند به دنبال آن بگردند؟ تو که هیچ کاری نکردی، چرا به جستجو پرداخته‌اند؟
تو را تا در درون صد خار خار است
ازین بستان گلی هرگز نبویی
هوش مصنوعی: اگر در دل تو پر از ناراحتی و درد باشد، هرگز طعم خوشبختی و زیبایی را نخواهی چشید.
پس در همچو جادویی که پیوست
میان در بسته بهر رفت و رویی
هوش مصنوعی: در این جادو و رمز و رازی که در میان در بسته وجود دارد، همواره راهی برای عبور و دیدن وجود دارد.
تو را رنگی ندادند از خم عشق
از آن در آرزوی رنگ و بویی
هوش مصنوعی: تو را از عشق رنگ و بویی ندادند و به همین خاطر در آرزوی یافتن رنگ و بویی در عاشقیت هستی.
بهش نه پا درین وادی خون خوار
که ره پر سنگلاخ و تو سبویی
هوش مصنوعی: به او بگو که در این مسیر خطرناک و پر از درد و رنج نرود، زیرا راهی پر از سنگ و obstacles است و او فقط یک ظرف بی‌اساس و ناپایدار است.
درین میدان همی خور زخم، چون تو
فتاده در خم چوگان چو گویی
هوش مصنوعی: در این میدان همواره زخمی می‌خوری، همان‌طور که وقتی در پیچ و خم بازی چوگان افتاده‌ای، چه می‌گویی؟
نیابی از خم چوگان رهایی
عراقی، تا به ترک خود نگویی
هوش مصنوعی: اگر از رشته‌ی حوادث و مشکلات رهایی نیابی، تا زمانی که خود را ترک نکنی، قادر نخواهی بود به آرامش برسی.