گنجور

غزل شمارهٔ ۲۹۶

زهی! جمال تو رشک بتان یغمایی
وصال تو هوس عاشقان شیدایی
عروس حسن تو را هیچ در نمی‌یابد
به گاه جلوه‌گری دیدهٔ تماشایی
بدین صفت که تویی بر جمال خود عاشق
به غیر خود، نه همانا، که روی بنمایی
حجاب روی تو هم روی توست در همه حال
نهانی از همه عالم، ز بسکه پیدایی
بهر چه می‌نگرم صورت تو می‌بینم
ازین میان همه در چشم من تو می‌آیی
همه جهان به تو می‌بینم و عجب نبود
ازان سبب که تویی در دو دیده بینایی
ز رشک تا نشناسد تو را کسی، هر دم
جمال خود به لباس دگر بیارایی
تو را چگونه توان یافت؟ در تو خود که رسد؟
که هر نفس به دگر منزل و دگر جایی
عراقی از پی تو دربه در همی گردد
تو خود مقیم میان دلش هویدایی

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زهی! جمال تو رشک بتان یغمایی
وصال تو هوس عاشقان شیدایی
هوش مصنوعی: عجب! زیبایی تو باعث حسد بت‌های یغماگر شده و وصال تو آرزوی عاشقان دیوانه را برانگیخته است.
عروس حسن تو را هیچ در نمی‌یابد
به گاه جلوه‌گری دیدهٔ تماشایی
هوش مصنوعی: عروس زیبایی تو هیچ‌کس را در زمان نمایشت نمی‌تواند ببیند، زیرا چشمان تماشاگران فقط تو را می‌بینند.
بدین صفت که تویی بر جمال خود عاشق
به غیر خود، نه همانا، که روی بنمایی
هوش مصنوعی: این شعر به نوعی بیانگر عشق و زیبایی است. گویا شاعر می‌گوید که چهره و زیبایی تو آن‌قدر جذاب است که عاشق شدن به غیر از خودت غیرممکن است. به عبارت دیگر، زیبایی تو به قدری خیره‌کننده است که اگر کسی بخواهد به دیگری علاقه‌مند شود، نمی‌تواند به جز تو به کسی نگاه کند.
حجاب روی تو هم روی توست در همه حال
نهانی از همه عالم، ز بسکه پیدایی
هوش مصنوعی: حجاب و پوشش تو همیشه بر روی خود تو است و در هر شرایطی از چشم همه پنهان هستی، به خاطر اینکه چقدر روشن و واضح هستی.
بهر چه می‌نگرم صورت تو می‌بینم
ازین میان همه در چشم من تو می‌آیی
هوش مصنوعی: هر چه به اطرافم نگاه می‌کنم، تنها چهره تو را می‌بینم و از میان همه چیزها، فقط تو در ذهنم می‌آیی.
همه جهان به تو می‌بینم و عجب نبود
ازان سبب که تویی در دو دیده بینایی
هوش مصنوعی: من در تمام جهان تو را می‌بینم و این برای من شگفت‌انگیز نیست، زیرا تو در چشم‌های بینای من حاضر هستی.
ز رشک تا نشناسد تو را کسی، هر دم
جمال خود به لباس دگر بیارایی
هوش مصنوعی: تا زمانی که کسی نتواند تو را حسادت کند، هر لحظه زیبایی خود را به پوششی تازه تر بیارایی.
تو را چگونه توان یافت؟ در تو خود که رسد؟
که هر نفس به دگر منزل و دگر جایی
هوش مصنوعی: یافتن تو چگونه ممکن است؟ وقتی که خودت در خودت نمی‌آیی؛ زیرا هر لحظه به مکانی دیگر و حالتی دیگر منتقل می‌شوی.
عراقی از پی تو دربه در همی گردد
تو خود مقیم میان دلش هویدایی
هوش مصنوعی: عراقی به دنبال تو در هر گوشه و کناری می‌گردد و تو خود در دل او مثل یک حقیقت روشن حضور داری.