گنجور

غزل شمارهٔ ۲۹۴

ز اشتیاق تو جانم به لب رسید، کجایی؟
چه باشد ار رخ خوبت بدین شکسته نمایی؟
نگفتیم که: بیایم، چو جان تو به لب آید؟
ز هجر جان من اینک به لب رسید کجایی؟
منم کنون و یکی جان، بیا که بر تو فشانم
جدا مشو ز من این دم، که نیست وقت جدایی
گذشت عمر و ندیدم جمال روی تو روزی
مرا چه‌ای؟ و ندانم که با کس دگر آیی؟
کجا نشان تو جویم؟ که در جهانت نیابم
چگونه روی تو بینم؟ که در زمانه نپایی
چه خوش بود که زمانی نظر کنی به دل من؟
دلم ز غم برهانی، مرا ز غم برهایی
مرا ز لطف خود، ای دوست، ناامید مگردان
کامیدوار به کوی تو آمدم به گدایی
فتاده‌ام چو عراقی، همیشه بر در وصلت
بود که این در بسته به لطف خود بگشایی؟

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ز اشتیاق تو جانم به لب رسید، کجایی؟
چه باشد ار رخ خوبت بدین شکسته نمایی؟
هوش مصنوعی: از شدت عشق و longing به تو، جانم به لبم رسیده است. کجایی؟ چه فایده دارد اگر چهره زیبایت را به این حالت نازیبا به نمایش بگذاری؟
نگفتیم که: بیایم، چو جان تو به لب آید؟
ز هجر جان من اینک به لب رسید کجایی؟
هوش مصنوعی: نگفتیم که وقتی جان تو به لب می‌رسد، ما هم باید بیاییم؟ حالا که به خاطر دوری تو، جان من به لب رسیده، تو کجایی؟
منم کنون و یکی جان، بیا که بر تو فشانم
جدا مشو ز من این دم، که نیست وقت جدایی
هوش مصنوعی: من اکنون یک روح واحد با تو هستم؛ بیایید که عشق و محبت خود را نثار تو کنم. همین حالا از من دور نشو، چون وقت جدایی فرا نرسیده است.
گذشت عمر و ندیدم جمال روی تو روزی
مرا چه‌ای؟ و ندانم که با کس دگر آیی؟
هوش مصنوعی: عمرم سپری شد و هرگز نتوانستم چهره تو را ببینم. نمی‌دانم آیا با کس دیگری خواهی بود؟
کجا نشان تو جویم؟ که در جهانت نیابم
چگونه روی تو بینم؟ که در زمانه نپایی
هوش مصنوعی: کجا باید دنبالت بگردم، وقتی که در دنیا نشانی از تو پیدا نمی‌کنم؟ چگونه می‌توانم روی تو را ببینم، وقتی که تو در این زمانه حاضر نیستی؟
چه خوش بود که زمانی نظر کنی به دل من؟
دلم ز غم برهانی، مرا ز غم برهایی
هوش مصنوعی: چقدر خوب می‌شد اگر نگاهی به دل من بیندازی! دلم پر از غم است و اگر تو بخواهی، می‌توانی مرا از این غم آزاد کنی.
مرا ز لطف خود، ای دوست، ناامید مگردان
کامیدوار به کوی تو آمدم به گدایی
هوش مصنوعی: دوست عزیز، لطفاً مرا ناامید نکن. من با امید و آرزو به درگاه تو آمده‌ام تا از محبتت بهره‌مند شوم.
فتاده‌ام چو عراقی، همیشه بر در وصلت
بود که این در بسته به لطف خود بگشایی؟
هوش مصنوعی: من همچون عراقی دچار عشق شده‌ام و دائماً در انتظار رسیدن به تو هستم. اما آیا تو با لطف و محبت خود در این در بسته را به روی من نمی‌گشایی؟

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۲۹۴ به خوانش فاطمه زندی

حاشیه ها

1391/04/08 07:07
رضا

با سلام .
در بیت ششم ، مصرع دوم : دلم ز غم ....

1394/03/02 13:06

سلام
یک ویرگول این مصرع را زیباتر می کند
ز هجر جان من اینک به لب رسید کجایی؟

ز هجر ، جان من اینک به لب رسید کجایی؟

1394/03/02 14:06

بیت ششم مصرع دوم
دلی یا دلم بجای "دل"
دل ز غم برهانی، مرا ز غم برهایی
دلی ز غم برهانی، مرا ز غم برهایی
دلم ز غم برهانی، مرا ز غم برهایی

1395/07/04 09:10
کسرا

اجرای ساز و آواز این شعر در برنامه ی شماره 140 برگ سبز با آوای استاد خوانساری

1395/12/20 15:02
سینا حسینی

محمود خوانساری با تار جلیل شهناز این شعر رو تو مایه‌ی دشتی به طرز بی نظیری اجرا کردن

1402/07/09 12:10
افشار

چه قشنگگگگگگگ