غزل شمارهٔ ۲۸۳
کی بود کین درد را درمان کنی؟
کی بود کین رنج را آسان کنی؟
کی بسازی چارهٔ بیچارهای؟
بیدلی را کی دوای جان کنی؟
کی برون آیی ز پرده آشکار؟
چند روی خوب را پنهان کنی؟
چند رو گردانی از سرگشتهای؟
عاجزی را چند سرگردان کنی؟
در بیابان غمم، وقت این دم است
کابر رحمت بر سرم باران کنی
بسکه غم خوردم ز جان سیر آمدم
چند بر خوان غمم مهمان کنی؟
دود سوز من گذشت از آسمان
تا کیم در بوتهٔ هجران کنی؟
همچو ابراهیم از لطفت سزد
کز میان آتشم بستان کنی
چون عراقی سر نهاده در برت
هم سزد گر درد او درمان کنی
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
کی بود کین درد را درمان کنی؟
کی بود کین رنج را آسان کنی؟
هوش مصنوعی: کیست که بتواند این درد را درمان کند؟ کیست که بتواند این رنج را برطرف کند؟
کی بسازی چارهٔ بیچارهای؟
بیدلی را کی دوای جان کنی؟
هوش مصنوعی: کی میخواهی برای کسی که در شرایط سخت و بیچاره است، چارهای بیابی؟ و کی میخواهی دلی بیقرار و بیدلیل را آرامش و درمانی بدهی؟
کی برون آیی ز پرده آشکار؟
چند روی خوب را پنهان کنی؟
هوش مصنوعی: کی وقت آن میرسد که از پس پردهها بیرون بیایی و خود را به روشنی نشان دهی؟ تا کی میخواهی زیباییات را پنهان کنی؟
چند رو گردانی از سرگشتهای؟
عاجزی را چند سرگردان کنی؟
هوش مصنوعی: چقدر از کسی که دچار سردرگمی است روی برمیگردانی؟ تا کی میخواهی یک فرد ناتوان را آزار دهی و او را در بلاتکلیفی رها کنی؟
در بیابان غمم، وقت این دم است
کابر رحمت بر سرم باران کنی
هوش مصنوعی: در دل بیابان غم خود، اکنون زمان آن است که ای پروردگار، با رحمتت بر من بباری و مرا سیراب کنی.
بسکه غم خوردم ز جان سیر آمدم
چند بر خوان غمم مهمان کنی؟
هوش مصنوعی: غصه و درد زیادی کشیدم و تا حدی خسته و ناامید شدم که دیگر نمیخواهم در محفل غم خودم پذیرای کسی باشم.
دود سوز من گذشت از آسمان
تا کیم در بوتهٔ هجران کنی؟
هوش مصنوعی: درد و رنج من از شدت سوزش به آسمان رسیده، تا کی میخواهی در آتش جدایی بسوزی؟
همچو ابراهیم از لطفت سزد
کز میان آتشم بستان کنی
هوش مصنوعی: مانند ابراهیم، از محبت تو سزاوار است که مرا از وسط آتش نجات دهی.
چون عراقی سر نهاده در برت
هم سزد گر درد او درمان کنی
هوش مصنوعی: اگر عراقی سر بر دامان تو گذاشته، شایسته است که اگر میتوانی، درد او را درمان کنی.