غزل شمارهٔ ۲۷۳
دلربایی دل ز من ناگه ربودی کاشکی
آشنایی قصهٔ دردم شنودی کاشکی
خوب رخساری نقاب از پیش رخ برداشتی
جذبهٔ حسنش مرا از من ربودی کاشکی
ای دریغا! دیدهٔ بختم بخفتی یک سحر
تا شبی در خواب نازم رخ نمودی کاشکی
در پی سیمرغ وصلش عالمی دل خستهاند
بودی او را در همه عالم وجودی کاشکی
چون دلم را درد او درمان و جان را مرهم است
بر سر دردم دگر دردی فزودی کاشکی
حلقهٔ امید تا کی بر در وصلش زنم؟
دست لطفش این در بسته گشودی کاشکی
از پی بود عراقی زو جدا افتادهام
در همه عالم مرا بودی نبودی کاشکی
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دلربایی دل ز من ناگه ربودی کاشکی
آشنایی قصهٔ دردم شنودی کاشکی
هوش مصنوعی: ناگهان به زیباییات دل مرا دزدیدی، ای کاش شناخته بودی که چه درد و غصهای دارم و ای کاش داستان رنجهایم را میشنیدی.
خوب رخساری نقاب از پیش رخ برداشتی
جذبهٔ حسنش مرا از من ربودی کاشکی
هوش مصنوعی: چهره زیبا و دلربای تو با کنار زدن نقابت، تمام وجودم را به خود مشغول کرده است و ای کاش میتوانستم این وضعیت را تغییر دهم.
ای دریغا! دیدهٔ بختم بخفتی یک سحر
تا شبی در خواب نازم رخ نمودی کاشکی
هوش مصنوعی: ای وای! ای کاش دیدهٔ بخت من در یک صبح زود به خواب نمیرفت و من در خواب نازم تو را میدیدم. ای کاش!
در پی سیمرغ وصلش عالمی دل خستهاند
بودی او را در همه عالم وجودی کاشکی
هوش مصنوعی: در جستجوی سیمرغ وصالش، در سراسر جهان دلهای خستهای وجود دارند که ای کاش او را در همه جا میدیدند.
چون دلم را درد او درمان و جان را مرهم است
بر سر دردم دگر دردی فزودی کاشکی
هوش مصنوعی: دلم که از درد او آرام میگیرد و جانم به خاطر او تسکین مییابد، دیگر طاقت دردهای بیشتر را ندارم، کاش هیچ دردی دیگر بر من نرود.
حلقهٔ امید تا کی بر در وصلش زنم؟
دست لطفش این در بسته گشودی کاشکی
هوش مصنوعی: من تا کی باید با امید بر در وصلش بکوبم؟ کاش دست رحمت او این در بسته را باز میکرد.
از پی بود عراقی زو جدا افتادهام
در همه عالم مرا بودی نبودی کاشکی
هوش مصنوعی: من از عراقی که از من جدا شده، در تمام دنیا احساس تنهایی میکنم. کاش تو در کنارم بودی و اینگونه تنها نبودم.