گنجور

غزل شمارهٔ ۲۷۲

جانا، ز منت ملال تا کی؟
مولای توام، دلال تا کی؟
از حسن تو بازمانده تا چند؟
بر صبر من احتمال تا کی؟
بردار ز رخ نقاب یکبار
در پرده چنان جمال تا کی؟
از پرتو آفتاب رویت
چون سایه مرا زوال تا کی؟
یکباره ز من ملول گشتی
از عاشق خود ملال تا کی؟
بی وصل تو در هوای مهرت
چون ذره مرا مجال تا کی؟
خورشید رخا، به من نظر کن
از ذره نهان جمال تا کی؟
در لعل تو آب زندگانی
من تشنهٔ آن زلال تا کی؟
وصل خوش تو حرام تا چند ؟
خون دل من حلال تا کی ؟
فریاد من از تو چند باشد؟
بیداد تو ماه و سال تا کی؟
از دست تو پایمال گشتم
آخر ز تو گوشمال تا کی؟
ای دوست، به کام دشمنان باز
کام دل بدسگال تا کی؟
دل خون شده، جان به لب رسیده
از حسرت آن جمال تا کی؟
با دل به عتاب دوش گفتم:
کایدل، پی هر خیال تا کی؟
اندیشهٔ وصل یار بگذار
سرگشته پی محال تا کی؟
در پرتو آفتاب حسنش
ای ذره تو را مجال تا کی؟
آشفتهٔ روی خوب تا چند؟
دیوانهٔ زلف و خال تا کی؟
از مهر رخ جهان فروزش
ای سایه، تو را زوال تا کی؟
از حلقهٔ زلف هر نگاری
بر پای دلت عقال تا کی؟
در عشق خیال هر جمالی
پیوسته اسیر خال تا کی؟
بر بوی وصال عمر بگذشت
آخر طلب محال تا کی؟
در وصل تو را چو نیست طالع
از دفتر هجر فال تا کی؟
نادیده رخش به خواب یکشب
ای خفته درین خیال تا کی؟
هر شب منم و خیال جانان
من دانم و او و قال تا کی؟
دل گفت که: حال من چه پرسی؟
از شیفتگان سال تا کی؟
من دانم و عشق، چند گویی؟
با بی‌خبران جدال تا کی؟
دم در کش و خون گری، عراقی
فریاد چه؟ قیل و قال تا کی؟

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

جانا، ز منت ملال تا کی؟
مولای توام، دلال تا کی؟
هوش مصنوعی: عزیزم، تا کی باید از غم مهر و محبت تو رنج ببرم؟ تو مایه‌ی امید و عنایت من هستی، پس تا کی باید در انتظار تو بمانم؟
از حسن تو بازمانده تا چند؟
بر صبر من احتمال تا کی؟
هوش مصنوعی: تا کی باید بر زیبایی تو دل خوش باشم و صبر کنم؟ چه مدت دیگر باید منتظر بمانم؟
بردار ز رخ نقاب یکبار
در پرده چنان جمال تا کی؟
هوش مصنوعی: به چهره‌ات از نقاب بیرون بیاور و زیبایی‌ات را یک بار در پرده به نمایش بگذار، تا کی می‌خواهی این زیبایی را پنهان کنی؟
از پرتو آفتاب رویت
چون سایه مرا زوال تا کی؟
هوش مصنوعی: چقدر طول می‌کشد که من تحت تأثیر زیبایی تو از بین بروم؟
یکباره ز من ملول گشتی
از عاشق خود ملال تا کی؟
هوش مصنوعی: به یک باره از من دلتنگ و خسته شدی، از عاشق خود چه زمانی می‌خواهی دلگیری؟
بی وصل تو در هوای مهرت
چون ذره مرا مجال تا کی؟
هوش مصنوعی: من بدون دسترسی به عشق تو در هوای محبتت مثل یک ذره‌ هستم و نمی‌دانم تا کی می‌توانم این حالت را تحمل کنم.
خورشید رخا، به من نظر کن
از ذره نهان جمال تا کی؟
هوش مصنوعی: ای خورشید زیبا، به من نگاه کن؛ تا کی باید در خفا و دور از جمال تو باشم؟
در لعل تو آب زندگانی
من تشنهٔ آن زلال تا کی؟
هوش مصنوعی: من به شفافیت و زیبایی تو مانند آب زندگی نیاز دارم و بی‌نهایت به دنبال آن صفای دل هستم. تا کی باید انتظار بکشم؟
وصل خوش تو حرام تا چند ؟
خون دل من حلال تا کی ؟
هوش مصنوعی: چقدر می‌توانم برای درک وصالت انتظار بکشم در حالی که درد و رنج من بی‌پایان است؟
فریاد من از تو چند باشد؟
بیداد تو ماه و سال تا کی؟
هوش مصنوعی: فریاد من از تو چه فایده‌ای دارد؟ ظلمت تو برای چه مدت ادامه خواهد داشت؟
از دست تو پایمال گشتم
آخر ز تو گوشمال تا کی؟
هوش مصنوعی: در نهایت از رفتار تو آسیب دیدم و تحت فشار قرار گرفتم. تا کی باید این وضعیت را تحمل کنم؟
ای دوست، به کام دشمنان باز
کام دل بدسگال تا کی؟
هوش مصنوعی: ای دوست، تا کی باید به دشمنان اجازه دهیم که شاد شوند و دل ما را در رنج نگه دارند؟
دل خون شده، جان به لب رسیده
از حسرت آن جمال تا کی؟
هوش مصنوعی: دل به شدت غمگین و خونین شده و جان در آستانه از دست رفتن است به خاطر حسرت زیبایی آن چهره، اما این وضعیت تا کی ادامه خواهد داشت؟
با دل به عتاب دوش گفتم:
کایدل، پی هر خیال تا کی؟
هوش مصنوعی: با دل خود به کاوش در افکار و خیالاتم پرداختم و از خود پرسیدم: تا چه زمانی باید برای هر تصوری نگرانی و عذاب بکشیم؟
اندیشهٔ وصل یار بگذار
سرگشته پی محال تا کی؟
هوش مصنوعی: بهتر است دیگر دربارهٔ وصل شدن به معشوق خیال بافی نکنیم و از سرگردانی در این آرزوهای غیرممکن دست برداریم.
در پرتو آفتاب حسنش
ای ذره تو را مجال تا کی؟
هوش مصنوعی: ای ذره، در نور آفتاب زیبایی او چقدر می‌خواهی منتظر بمانی؟
آشفتهٔ روی خوب تا چند؟
دیوانهٔ زلف و خال تا کی؟
هوش مصنوعی: زیبایی چهرهٔ تو تا چه زمانی می‌تواند من را به هم بریزد؟ دیوانگی به خاطر موها و خال تو تا کی ادامه خواهد داشت؟
از مهر رخ جهان فروزش
ای سایه، تو را زوال تا کی؟
هوش مصنوعی: ای سایه، نور محبت تو روشنایی بخش جهان است، اما آیا تا کی باید منتظر زوال تو باشیم؟
از حلقهٔ زلف هر نگاری
بر پای دلت عقال تا کی؟
هوش مصنوعی: چقدر باید به دل‌باختگی و اسارت در عشق ادامه داد، وقتی که زلف هر زیبایی به پای دل ما گره خورده است؟
در عشق خیال هر جمالی
پیوسته اسیر خال تا کی؟
هوش مصنوعی: در عشق، انسان همیشه به زیبایی‌های خاص و جزئیات جذاب جذب می‌شود و مدام درگیر این جذابیت‌هاست. این وضعیت تا چه زمانی ادامه خواهد داشت؟
بر بوی وصال عمر بگذشت
آخر طلب محال تا کی؟
هوش مصنوعی: با بوی دیدار، عمر به سر رسید و تلاش برای رسیدن به آن عشق غیرممکن چه زمانی ادامه خواهد داشت؟
در وصل تو را چو نیست طالع
از دفتر هجر فال تا کی؟
هوش مصنوعی: وقتی در کنار تو هستم و خوب و خوشحالم، از جدایی و غم دوری تو چه فایده‌ای دارد؟ تا کی باید این کلافگی و نگرانی را تحمل کنم؟
نادیده رخش به خواب یکشب
ای خفته درین خیال تا کی؟
هوش مصنوعی: ای خوابیده در این اندیشه، تا کی خیال زیبایی او را در خواب ببینی؟
هر شب منم و خیال جانان
من دانم و او و قال تا کی؟
هوش مصنوعی: هر شب در کنار یاد معشوقم هستم و می‌دانم که او هم هست و می‌پرسم تا کی باید اینگونه باشد؟
دل گفت که: حال من چه پرسی؟
از شیفتگان سال تا کی؟
هوش مصنوعی: دل گفت: حال من را نپرس، چون حال من مثل شیفتگانی است که سال‌هاست در عشق غرق شده‌اند و در انتظار نمی‌دانند تا چه زمانی باید منتظر بمانند.
من دانم و عشق، چند گویی؟
با بی‌خبران جدال تا کی؟
هوش مصنوعی: من می‌دانم که عشق چیست، حالا چه نیازی به توضیح بیشتر است؟ تا کی باید با کسانی که هیچ نمی‌دانند، بحث و جدل کنم؟
دم در کش و خون گری، عراقی
فریاد چه؟ قیل و قال تا کی؟
هوش مصنوعی: در لحظه‌ای که به نفس زدن می‌روی، دل خود را خالی کن و بگذار اشک‌هایت بریزند. چرا باید به حرف‌ها و جنجال‌ها اهمیت بدهی؟ تا کی باید به این مسائل توجه کنیم؟

حاشیه ها

1403/09/23 13:11
کیانا کیانپور

بیت ۲۵

از شیفتگان [سوال] تا کی؟