گنجور

غزل شمارهٔ ۲۶۲

چو برقع از رخ زیبای خود براندازی
بگو نظارگیان را صلای جانبازی
ز روی خوب نقاب آنگهی براندازی
که جان جمله جهان ز انتظار بگدازی
نقاب روی تو، جانا، منم که چون گویم:
رخ از نقاب برافگن، مرا براندازی
ز رخ نقاب برانداز، گو: بسوز جهان
که شمع روشنی آنگه دهد که بگدازی
عجب‌تر آنکه جهان را ز تو برون انداخت
به صد زبان و تو با وی هنوز دمسازی
ز نقش روی تو با هیچ کس نشان ندهد
زمان زمان ز رخت نقش دیگری آغاز
رخ تو راز همه عالم آشکارا کرد
بلی، عجب نبود ز آفتاب غمازی
ز رخ نقاب برانداز و پس تماشا کن
که عاشقان تو چون می‌کنند جانبازی؟
به تیر غمزه چرا خسته می‌کنی دل‌ها؟
چو چارهٔ دل بیچارگان نمی‌سازی
دلم، که در سر زلف تو شد، طمع دارد
ز پای بوس تو بر گردنان سرافرازی
اگر تن است و اگر جان، فدای توست همه
به هیچ وجه مرا نیست با تو انبازی
بساز با من مسکین، که ساز بزم توام
ز پرده‌ساز نباشد غریب دمسازی
صدای صوت توام، گرچه زار می‌نالم
بدان خوشم که تو با ناله‌ام هم‌آوازی
از آن خوش است چو نی ناله‌ام به گوش جهان
که هیچ دم نزنم تا توام به ننوازی
بهر چه می‌نگرم چون رخ تو می‌بینم
بگویم: از همه خوبان به حسن ممتازی
کمال حسن تو را چون نهایتی نبود
چگونه بر رخ زیبات برقع اندازی؟
همای عشق عراقی چو بال باز کند
کسی بدو نرسد از بلند پروازی

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو برقع از رخ زیبای خود براندازی
بگو نظارگیان را صلای جانبازی
هوش مصنوعی: زمانی که پرده را از چهره زیبای خود کنار بزنی، به تماشاگران بگو که آماده جانفشانی هستند.
ز روی خوب نقاب آنگهی براندازی
که جان جمله جهان ز انتظار بگدازی
هوش مصنوعی: زمانی که نقاب را از روی چهره زیبا برمی‌داری، جان همه مردم جهان از شوق و انتظار به جوش و خروش درمی‌آید.
نقاب روی تو، جانا، منم که چون گویم:
رخ از نقاب برافگن، مرا براندازی
هوش مصنوعی: ای عزیز، این نقابی که بر چهره داری، منم که وقتی می‌گویم: آن چهره را از زیر نقاب بردار، تو مرا طرد می‌کنی.
ز رخ نقاب برانداز، گو: بسوز جهان
که شمع روشنی آنگه دهد که بگدازی
هوش مصنوعی: از چهره‌ات پرده را کنار بزن و بگو: دنیا هرچقدر هم تاریک باشد، نور و روشنی تنها زمانی پدیدار می‌شود که همه چیز را بسوزانی.
عجب‌تر آنکه جهان را ز تو برون انداخت
به صد زبان و تو با وی هنوز دمسازی
هوش مصنوعی: جالب اینجاست که دنیا تو را از خود دور کرده و به هزار زبان این را می‌گوید، اما تو هنوز با آن هماهنگی و رفاقت داری.
ز نقش روی تو با هیچ کس نشان ندهد
زمان زمان ز رخت نقش دیگری آغاز
هوش مصنوعی: زمان نمی‌تواند چیزی از زیبایی چهره‌ات را با هیچ‌کس در میان بگذارد؛ زیرا از چهره تو، داستان دیگری شروع می‌شود.
رخ تو راز همه عالم آشکارا کرد
بلی، عجب نبود ز آفتاب غمازی
هوش مصنوعی: چهره تو اسرار تمامی جهان را نمایان کرد و این امر عجیب نیست، زیرا خورشید همواره در حال افشای رازهاست.
ز رخ نقاب برانداز و پس تماشا کن
که عاشقان تو چون می‌کنند جانبازی؟
هوش مصنوعی: چهره‌ات را بدون پوشش نشان بده و بعد تماشا کن که عاشقان چگونه برای تو فداکاری می‌کنند.
به تیر غمزه چرا خسته می‌کنی دل‌ها؟
چو چارهٔ دل بیچارگان نمی‌سازی
هوش مصنوعی: چرا با نگاه تند و پر از حسرتت دل‌ها را آزار می‌دهی؟ وقتی که نمی‌توانی برای دل‌های بیچاره راه حلی پیدا کنی؟
دلم، که در سر زلف تو شد، طمع دارد
ز پای بوس تو بر گردنان سرافرازی
هوش مصنوعی: دل من که به زیبایی‌های تو وابسته شده، امیدوار است که با رسیدن به عشق تو، مفتخر و سرافراز شود.
اگر تن است و اگر جان، فدای توست همه
به هیچ وجه مرا نیست با تو انبازی
هوش مصنوعی: اگر بدن و روح من نیز به تو فدای می‌شود، هیچ چیز نمی‌تواند من را از تو دور کند و همدمی برای من وجود ندارد.
بساز با من مسکین، که ساز بزم توام
ز پرده‌ساز نباشد غریب دمسازی
هوش مصنوعی: با من که بی‌چاره‌ام، ساختن را آغاز کن، چرا که ساز بزم تو از سازندگان دیگر نیست و من در این مهمان‌نوازی برای تو غریب نیستم.
صدای صوت توام، گرچه زار می‌نالم
بدان خوشم که تو با ناله‌ام هم‌آوازی
هوش مصنوعی: صدای تو برایم همچون ناله‌ای است که هرچند غمگین و پر از درد باشد، اما خوشحالم که تو با ناله‌های من همراهی می‌کنی.
از آن خوش است چو نی ناله‌ام به گوش جهان
که هیچ دم نزنم تا توام به ننوازی
هوش مصنوعی: از آنجا که ناله‌ام مانند صدای نی به گوش همه می‌رسد، خوشحالم. اما تصمیم دارم تا زمانی که تو برایم نخوانی، هیچ صدایی از خودم در نیاورم.
بهر چه می‌نگرم چون رخ تو می‌بینم
بگویم: از همه خوبان به حسن ممتازی
هوش مصنوعی: هر جا که نگاه می‌کنم، چهره‌ی تو را می‌بینم و می‌توانم بگویم که تو در زیبایی از همه خوبان برتری داری.
کمال حسن تو را چون نهایتی نبود
چگونه بر رخ زیبات برقع اندازی؟
هوش مصنوعی: زیبایی و کمال چهره‌ات بی‌نهایت است؛ پس چگونه می‌توانی بر رخسار زیبا و دل‌انگیزت پوشش بی‌اندازه‌ای بیندازی؟
همای عشق عراقی چو بال باز کند
کسی بدو نرسد از بلند پروازی
هوش مصنوعی: عشقی همچون پرنده‌ای است که وقتی بال‌هایش را باز کند، هیچ‌کس نمی‌تواند به او نزدیک شود و او را در پرواز بلندش دنبال کند.

حاشیه ها

1396/11/18 03:02
آزاده لهراسبی

اصلاح بیت ششم:
ز نقش روی تو با هیچ کس نشان ندهد
زمان زمان ز رخت نقش دیگر آغازی