گنجور

غزل شمارهٔ ۲۵۸

نگارا، کی بود کامیدواری
بیابد بر در وصل تو باری؟
چه خوش باشد که بعد از ناامیدی
به کام دل رسد امیدواری
بده کام دلم مگذار جانا
که دشمن‌کام گردد دوستداری
دلی دارم گرفتار غم تو
ندارد جز غم تو غمگساری
چنان خو کرد با دل غم، که گویی
بجز غم خوردن او را نیست کاری
بیا، ای یار و دل را یاریی کن
که بیچاره ندارد جز تو یاری
به غم شادم از آن، کاندر فراقت
ندارم از تو جز غم یادگاری
چه خوش باشد که جان من برآید
ز محنت وارهم یک باره، باری
عراقی را ز غم جان بر لب آمد
چه می‌خواهد غمت از دل فگاری؟

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نگارا، کی بود کامیدواری
بیابد بر در وصل تو باری؟
هوش مصنوعی: ای معشوقه، چه کسی می‌تواند به این امید و آرزو برسد که در درگاه وصالت، کامیابی پیدا کند؟
چه خوش باشد که بعد از ناامیدی
به کام دل رسد امیدواری
هوش مصنوعی: خوشحال‌کننده است که بعد از اینکه انسان ناامید می‌شود، دوباره امیدی پیدا کند و به آرزوهایش برسد.
بده کام دلم مگذار جانا
که دشمن‌کام گردد دوستداری
هوش مصنوعی: به من آنچه که می‌خواهم بده و بگذار که دوستت داشته باشم، زیرا اگر این خواسته‌ام برآورده نشود، ممکن است محبت و دوستی‌ام به نفرت تبدیل شود.
دلی دارم گرفتار غم تو
ندارد جز غم تو غمگساری
هوش مصنوعی: دل من به شدت درگیر غم توست و هیچ غمخواری جز خودت برای این دل غمگین وجود ندارد.
چنان خو کرد با دل غم، که گویی
بجز غم خوردن او را نیست کاری
هوش مصنوعی: او چنان به غم و اندوه عادت کرده است که به نظر می‌رسد جز غم خوردن کار دیگری ندارد.
بیا، ای یار و دل را یاریی کن
که بیچاره ندارد جز تو یاری
هوش مصنوعی: بیا، ای دوست، و به دل کمک کن، چون تنها تو هستی که می‌توانی به این دل بیچاره یاری رسانی.
به غم شادم از آن، کاندر فراقت
ندارم از تو جز غم یادگاری
هوش مصنوعی: من از غم خوشحالم، زیرا در دوری‌ات چیزی از تو به یادگار ندارم جز همین غم.
چه خوش باشد که جان من برآید
ز محنت وارهم یک باره، باری
هوش مصنوعی: چقدر خوب است که جان من به خاطر دردهایم آزاد شود و یکباره از همه مشکلات رهایی یابد.
عراقی را ز غم جان بر لب آمد
چه می‌خواهد غمت از دل فگاری؟
هوش مصنوعی: عراقی به شدت از غم رنج می‌برد و به مرحله‌ای رسیده که دیگر تاب تحمل ندارد. او از دل‌تنگی و دردش سوال می‌کند که این غم چه خواسته‌ای از جانش دارد.

حاشیه ها

1396/02/25 23:04
آرش گل محمدی

در بیت اول ، مصرع دوم ، وصل تو صحیح می باشد .