گنجور

غزل شمارهٔ ۲۵۷

تا چند عشق بازیم بر روی هر نگاری؟
چون می‌شویم عاشق بر چهرهٔ تو باری
از گلبن جمالت خاری است حسن خوبان
مسکین کسی کزان گل قانع شود به خاری!
خواهی که همچو زلفت عالم به هم بر آید؟
بنمای عاشقان را از طرهٔ تو تاری
آن خوشدلی کجا شد؟ وان دور کو که ما را
دیدار می‌نمودی، هر روز یک دو باری؟
ما را ز هم جدا کرد ایام ورنه ما را
با دولت وصالت خوش بود روزگاری
در پرده چند باشی؟ برگیر برقع از روی
تا روی تو ببیند یک دم امیدواری
در انتظار وصلت جانم رسید بر لب
از وصل تو چه حاصل، ما را جز انتظاری؟
جام جهان نمایت بنمای، تا عراقی
اندر رخت ببیند رخسار هر نگاری

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تا چند عشق بازیم بر روی هر نگاری؟
چون می‌شویم عاشق بر چهرهٔ تو باری
هوش مصنوعی: چقدر می‌توانیم در مورد زیبایی‌های مختلف صحبت کنیم؟ تا چه زمانی می‌توانیم به جذابیت‌هایی که در دیگران وجود دارد، دل ببندیم؟ چون زمانی می‌رسد که فقط به چهرهٔ تو علاقه‌مند می‌شویم.
از گلبن جمالت خاری است حسن خوبان
مسکین کسی کزان گل قانع شود به خاری!
هوش مصنوعی: در باغ زیبایی تو، تنها یک خار از زیبایی خوبان وجود دارد. کسی که به آن خار قناعت کند، واقعاً مسکین و بیچاره است.
خواهی که همچو زلفت عالم به هم بر آید؟
بنمای عاشقان را از طرهٔ تو تاری
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی که مانند زلف‌های مجعدت، دنیا در هم و برهم شود، پس زیبایی خود را به عاشقان نشان بده تا از رشته موی تو حیرت زده شوند.
آن خوشدلی کجا شد؟ وان دور کو که ما را
دیدار می‌نمودی، هر روز یک دو باری؟
هوش مصنوعی: کجا رفت آن خوشدل که هر روز ما را می‌دید و حال و احوال‌مان را جویا می‌شد؟ آن لحظات شاد کجاست که ما را به ملاقات می‌طلبید؟
ما را ز هم جدا کرد ایام ورنه ما را
با دولت وصالت خوش بود روزگاری
هوش مصنوعی: روزگار ما را از هم جدا کرد، وگرنه ما در کنار هم و در خوشی و آرامش با هم زندگی می‌کردیم.
در پرده چند باشی؟ برگیر برقع از روی
تا روی تو ببیند یک دم امیدواری
هوش مصنوعی: چند وقت می‌خواهی در خفا بمانی؟ روبند خود را کنار بزن تا یک لحظه چهره‌ات دیده شود و امید به زندگی را در دیگران شعله‌ور کنی.
در انتظار وصلت جانم رسید بر لب
از وصل تو چه حاصل، ما را جز انتظاری؟
هوش مصنوعی: جانم به لب رسیده است از انتظار وصالت. اما از این وصل چه فایده‌ای برای ما خواهد داشت جز اینکه همچنان منتظر بمانیم؟
جام جهان نمایت بنمای، تا عراقی
اندر رخت ببیند رخسار هر نگاری
هوش مصنوعی: به من نشان بده که درون جام جهان، چه زیبایی‌هایی وجود دارد، تا عراقی بتواند چهره هر هنرمندی را در وجود تو ببیند.