گنجور

غزل شمارهٔ ۲۵۶

ای دل، بنشین چو سوکواری
کان رفت که آید از تو کاری
وی دیده ببار اشک خونین
بی کار چه مانده‌ای تو، باری؟
وی جان، بشتاب بر در دوست
چون نیست جز اوت هیچ یاری
گو: آمده‌ام به درگه تو
تا در نگری به دوستداری
گر بپذیرم: اینت دولت
ور رد کنی، اینت خاکساری
نومید چگونه باز گردد
از درگه تو امیدواری؟
یاد آر ز من، که بودم آخر
در بندگی تو روزگاری
چون از تو جدا فکندم ایام
ناکام شدم به هر دیاری
بی‌روی تو هر گلی که دیدم
در دیدهٔ من خلید خاری
بی‌بوی خوشت نیایدم خوش
بوی خوش هیچ نوبهاری
بی دوست، که را خوش آید آخر
بوی گل و رنگ لاله زاری؟
و اکنون که ز جمله ناامیدم
بی روی تو نیستم قراری
دریاب، که مانده‌ام به ره در
در گردن من فتاده باری
بشتاب، که بر درت گدایی است
مانا که عراقی است، آری

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای دل، بنشین چو سوکواری
کان رفت که آید از تو کاری
هوش مصنوعی: ای دل، آرام بگیر و مثل آسمان صاف باش، زیرا آنچه که در گذشته رفته، دیگر برنمی‌گردد و تو باید از این فرصت برای کار کردن استفاده کنی.
وی دیده ببار اشک خونین
بی کار چه مانده‌ای تو، باری؟
هوش مصنوعی: چشمت پر از اشک خونین است، بی‌جهت و بی‌فایده، پس تو چه چیزی باقی مانده‌ای؟
وی جان، بشتاب بر در دوست
چون نیست جز اوت هیچ یاری
هوش مصنوعی: ای جان، به سرعت به در دوست برو، زیرا هیچ یاری جز او وجود ندارد.
گو: آمده‌ام به درگه تو
تا در نگری به دوستداری
هوش مصنوعی: بیا بگو که من به سرای تو آمده‌ام تا ببینی که چقدر به تو و دوستی‌ات علاقه‌مندم.
گر بپذیرم: اینت دولت
ور رد کنی، اینت خاکساری
هوش مصنوعی: اگر بپذیرم که تو خدای منی، به من قدرت و برکات می‌دهی، و اگر این را نپذیری، به تو عجز و ناتوانی من را می‌چشانی.
نومید چگونه باز گردد
از درگه تو امیدواری؟
هوش مصنوعی: چگونه می‌تواند کسی که ناامید شده، دوباره به درگاه تو برگردد در حالی که تو مظهر امید و امیدواری هستی؟
یاد آر ز من، که بودم آخر
در بندگی تو روزگاری
هوش مصنوعی: به یاد داشته باش که روزگاری من در خدمت و بندگی تو بودم.
چون از تو جدا فکندم ایام
ناکام شدم به هر دیاری
هوش مصنوعی: وقتی از تو دور شدم، روزگار بدی را تجربه کردم و در هر مکان به سختی افتادم.
بی‌روی تو هر گلی که دیدم
در دیدهٔ من خلید خاری
هوش مصنوعی: بدون حضور تو، هر گلی که در چشمانم دیدم، برایم فقط شبیه یک خار شده است.
بی‌بوی خوشت نیایدم خوش
بوی خوش هیچ نوبهاری
هوش مصنوعی: اگر بوی خوش تو را نداشته باشم، هیچ بوی خوبی از بهار برایم خوشایند نیست.
بی دوست، که را خوش آید آخر
بوی گل و رنگ لاله زاری؟
هوش مصنوعی: بدون دوست، چه کسی از بوی گل و رنگ لاله‌زار لذت می‌برد؟
و اکنون که ز جمله ناامیدم
بی روی تو نیستم قراری
هوش مصنوعی: اکنون که از همه چیز ناامیدم، بدون دیدن روی تو هیچ آرامشی ندارم.
دریاب، که مانده‌ام به ره در
در گردن من فتاده باری
هوش مصنوعی: بفهم که من در مسیر مانده‌ام و مشکلی بر دوش دارم که نمی‌توانم آن را از خود دور کنم.
بشتاب، که بر درت گدایی است
مانا که عراقی است، آری
هوش مصنوعی: بشتاب، زیرا در جلوی در خانه‌ات گدایی است که همیشگی است و او عراقی است.