غزل شمارهٔ ۲۵
دل، چو در دام عشق منظور است
دیده را جرم نیست، معذور است
ناظرم در رخت به دیدهٔ دل
گرچه از چشم ظاهرم دور است
از شراب الست روز وصال
دل مستم هنوز مخمور است
دست ازین عاشقی نمیدارد
دایم از یار اگرچه مهجور است
حال آشفته بر رخش فاش است
شعله و نار پرتو نور است
حکم داری به هر چه فرمایی
که عراقی مطیع و مامور است
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دل، چو در دام عشق منظور است
دیده را جرم نیست، معذور است
هوش مصنوعی: وقتی دل در عشق گرفتار میشود، چشمها از هر گونه خطا معاف هستند و نمیتوانند مورد سرزنش قرار گیرند.
ناظرم در رخت به دیدهٔ دل
گرچه از چشم ظاهرم دور است
هوش مصنوعی: اگرچه از نظر ظاهری دور هستی و من نمیتوانم تو را ببینم، ولی در دل و در خیالم همیشه نظارت بر تو دارم.
از شراب الست روز وصال
دل مستم هنوز مخمور است
هوش مصنوعی: هنوز هم از شوق و شادی روزی که با محبوبم بودم، دل من مست و غرق در خوشی است و اثر شراب آن روز را احساس میکنم.
دست ازین عاشقی نمیدارد
دایم از یار اگرچه مهجور است
هوش مصنوعی: او از عشق و محبت به یار دست برنمیدارد، هرچند که یارش از او دور است و در تنهایی به سر میبرد.
حال آشفته بر رخش فاش است
شعله و نار پرتو نور است
هوش مصنوعی: حال پریشان او بهخوبی مشخص است و در درخشش چهرهاش، شعله و آتش نور را نمایان میکند.
حکم داری به هر چه فرمایی
که عراقی مطیع و مامور است
هوش مصنوعی: تو هر چیزی که بخواهی بگویی، من قبول میکنم و از تو پیروی میکنم.