غزل شمارهٔ ۲۴۹
ای ز غم فراق تو جان مرا شکایتی
بر در تو نشستهام منتظر عنایتی
گرچه بمیرم از غمت هم نکنی به من نظر
ور همه خون کنی دلم، هم نکنم شکایتی
ورچه نثار تو کنم جان، نرهم ز درد تو
نیست از آنکه تا ابد عشق تو را نهایتی
دل ز فراق گشت خون، جان به لب آمد از غمت
زحمتم آید، ار کنم از غم تو حکایتی
برد ز من هوای تو جان عزیز، ای دریغ
کشت مرا جفای تو بیسبب جنایتی
گرچه برانی از برم باز نگردم از درت
چون ز در عنایتت یافتهام هدایتی
خسته عراقی آن توست، دور مکن ز درگهش
تا نرود فغان کنان از تو به هر ولایتی
اطلاعات
وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای ز غم فراق تو جان مرا شکایتی
بر در تو نشستهام منتظر عنایتی
ای که از غم دوری تو گلهمندم ، به درگاهت در انتظار لطف و محبتی از تو نشستهام.
گرچه بمیرم از غمت هم نکنی به من نظر
ور همه خون کنی دلم، هم نکنم شکایتی
اگرچه از غم تو بمیرم، تو حتی نگاهی به من نخواهی کرد ، و اگر همهی دل من را هم با درد پر کنی، باز هم گلایهای از تو نخواهم کرد.
ورچه نثار تو کنم جان، نرهم ز درد تو
نیست از آنکه تا ابد عشق تو را نهایتی
حتی اگر جانم را به پای تو فدا کنم و بمیرم هم از درد تو رها نخواهم شد ، به آن علت که عشق تو را تا ابد نهایتی نیست
دل ز فراق گشت خون، جان به لب آمد از غمت
زحمتم آید، ار کنم از غم تو حکایتی
دل به خاطر دوری از تو داغدار شده، و جانم از غم تو به لبم رسیده است. اذیت میشوم اگر بخواهم از این درد و رنجی که به خاطر تو دارم صحبت کنم.
برد ز من هوای تو جان عزیز، ای دریغ
کشت مرا جفای تو بیسبب جنایتی
هوای تو جان عزیز من را از من ربوده و مرا بی جان کرده ، هیهات که ظلم و جفای تو بی هیچ علت و گناهی مرا کشت
گرچه برانی از برم باز نگردم از درت
چون ز در عنایتت یافتهام هدایتی
اگرچه مرا از خود برانی، باز هم از در تو دور نخواهم شد؛ چون از در محبت تو، هدایت یافتهام.
خسته عراقی آن توست، دور مکن ز درگهش
تا نرود فغان کنان از تو به هر ولایتی
عراقی دلخسته از آنِ توست ، او را از خود مران که تا شکایت کنان و شاکی از دست تو به هر شهر و ولایتی نرود.
حاشیه ها
1392/11/09 19:02
سعید
بی نهایت زیباست این غزل و فوق العاده عرفانی...
1393/10/27 16:12
علی
توصیه می کنم با صدای حسام الدین سراج بشنوید این آهنگ رو...
چنان دفی میزنن در این موسیقی که آدم دیوانه میشه