گنجور

غزل شمارهٔ ۲۴۴

در کار من درهم آخر نظری فرمای
بر حال من پر غم آخر نظری فرمای
بر خوان جگر خواری وز دست غمت زاری
نابوده دمی خرم، آخر نظری فرمای
تا کی بود این محنت؟ تا چند کشم زحمت؟
مردم ز غمت یک دم، آخر نظری فرمای
خون جگرم خوردی، جانم به لب آوردی
تا کی دهی، ای جان، دم، آخر نظری فرمای
بس جان و دل مرده کز بوی تو شد زنده
بر نه به دلم مرهم، آخر نظری فرمای
در کار من بی‌دل، نابوده به کام دل
یک لحظه درین عالم، آخر نظری فرمای
گر زانکه عراقی نیست شایستهٔ زار تو
چون هست دلش محرم، آخر نظری فرمای

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در کار من درهم آخر نظری فرمای
بر حال من پر غم آخر نظری فرمای
هوش مصنوعی: در کارم و وضعیت ناگواری که دارم، لطفاً به حال غم‌انگیزم نگاهی بینداز.
بر خوان جگر خواری وز دست غمت زاری
نابوده دمی خرم، آخر نظری فرمای
هوش مصنوعی: روی سفره‌ای نشسته‌ام که جگرهای دردمند را می‌خورد و به خاطر غم تو گریه می‌کنم. مدت‌ کوتاهی خوش باش، در نهایت نگاهی به من بینداز.
تا کی بود این محنت؟ تا چند کشم زحمت؟
مردم ز غمت یک دم، آخر نظری فرمای
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساس ناامیدی و رنج شاعر می‌پردازد. شاعر از شرایط سختی که در آن قرار دارد، می‌نالد و از خداوند می‌خواهد تا به او توجه کند و به مشکلاتش رسیدگی کند. او از این که مدت زیادی است با درد و زحمت مواجه است، گله‌مند است و در نهایت درخواست می‌کند که خداوند نگاهی به حال او بیندازد.
خون جگرم خوردی، جانم به لب آوردی
تا کی دهی، ای جان، دم، آخر نظری فرمای
هوش مصنوعی: دل مرا به درد آوردی و صبرم را به پایان رساندی. تا کی می‌خواهی این وضعیت ادامه یابد؟ ای عزیز، خواهش می‌کنم یک بار دیگر به من توجه کن.
بس جان و دل مرده کز بوی تو شد زنده
بر نه به دلم مرهم، آخر نظری فرمای
هوش مصنوعی: بسیاری از افراد جان و دل خود را از دست داده‌اند و با بو و یاد تو دوباره زنده شده‌اند. اما به دل من مرهمی نزن، خواهش می‌کنم فقط نگاهی به من بینداز.
در کار من بی‌دل، نابوده به کام دل
یک لحظه درین عالم، آخر نظری فرمای
هوش مصنوعی: در زندگی من، که بی‌عشق و دل‌باختگی است، به خاطر آرامش دل خودم، تنها یک لحظه از این دنیا را به من نگاه کن.
گر زانکه عراقی نیست شایستهٔ زار تو
چون هست دلش محرم، آخر نظری فرمای
هوش مصنوعی: اگرچه عراقی نیست که شایستهٔ دل‌تنگی تو باشد، اما چون دلش با تو آشناست، خواهش می‌کنم نگاهی به او بینداز.