گنجور

غزل شمارهٔ ۲۳۸

در صومعه نگنجد، رند شرابخانه
عنقا چگونه گنجد در کنج آشیانه؟
ساقی، به یک کرشمه بشکن هزار توبه
بستان مرا ز من باز زان چشم جاودانه
تا وارهم ز هستی وز ننگ خودپرستی
بر هم زنم ز مستی نیک و بد زمانه
زین زهد و پارسایی چون نیست جز ریایی
ما و شراب و شاهد، کنج شرابخانه
چه خوش بود خرابی! افتاده در خرابات
چون چشم یار مخمور از مستی شبانه
آیا بود که بختم بیند به خواب مستی
او در کناره، آنگه من رفته از میانه؟
ساقی شراب داده هر لحظه جام دیگر
مطرب سرود گفته هر دم دگر ترانه
در جام باده دیده عکس جمال ساقی
و آواز او شنوده از زخمهٔ چغانه
این است زندگانی، باقی همه حکایت
این است کامرانی، باقی همه فسانه
میخانه حسن ساقی، میخواره چشم مستش
پیمانه هم لب او، باقی همه بهانه
در دیدهٔ عراقی جام شراب و ساقی
هر سه یکی است و احول بیند یکی دوگانه

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در صومعه نگنجد، رند شرابخانه
عنقا چگونه گنجد در کنج آشیانه؟
هوش مصنوعی: در صومعه، افراد مؤمن و دور از دنیا زندگی می‌کنند، اما آیا می‌توان یک انسان آزاد و سرشار از زندگی را که به عشق و لذت‌های دنیا پایبند است در چنین مکان بسته‌ای جای داد؟ این اشاره به نامحدود بودن روح رند و رهایی‌اش از قید و بندها دارد.
ساقی، به یک کرشمه بشکن هزار توبه
بستان مرا ز من باز زان چشم جاودانه
هوش مصنوعی: ای ساقی، با یک حرکت دل‌انگیزت مرا از این همه توبه و پشیمانی رها کن و به من اجازه بده که دوباره به دنیای عشق و زیبایی بازگردم.
تا وارهم ز هستی وز ننگ خودپرستی
بر هم زنم ز مستی نیک و بد زمانه
هوش مصنوعی: من بر این تصمیم هستم که از وجود خود و از عیب خودپرستی فاصله بگیرم و از شوق و شیره‌ جان زندگی، تمام خوبی‌ها و بدی‌های زمانه را کنار بزنم.
زین زهد و پارسایی چون نیست جز ریایی
ما و شراب و شاهد، کنج شرابخانه
هوش مصنوعی: از این زهد و پرهیزکاری که جز تظاهر و ریا چیزی نیست، بیایید به گوشهٔ میخانه برویم و شراب و معشوق را تجربه کنیم.
چه خوش بود خرابی! افتاده در خرابات
چون چشم یار مخمور از مستی شبانه
هوش مصنوعی: خرابی و بی‌نظمی چه حال خوبی دارد! مانند کسی که در میخانه افتاده و از مستی شبانه چشمان یار را نیمه‌بسته می‌بیند.
آیا بود که بختم بیند به خواب مستی
او در کناره، آنگه من رفته از میانه؟
هوش مصنوعی: آیا ممکن است که شانس من خواب او را ببیند، در حالی که من در کنار او هستم و بعد از آن از جمع خارج شوم؟
ساقی شراب داده هر لحظه جام دیگر
مطرب سرود گفته هر دم دگر ترانه
هوش مصنوعی: ای ساقی، در هر لحظه به ما شراب می‌دهی و هر بار جامی نو تعارف می‌کنی. ای مطرب، هر لحظه نغمه‌ای تازه می‌سرایی و ترانه‌ای دیگر می‌خوانی.
در جام باده دیده عکس جمال ساقی
و آواز او شنوده از زخمهٔ چغانه
هوش مصنوعی: در جام شراب، تصویر زیبایی ساقی را می‌بینم و صدای او را از نواختن چغانه می‌شنوم.
این است زندگانی، باقی همه حکایت
این است کامرانی، باقی همه فسانه
هوش مصنوعی: این زندگی واقعی است و هر چیز دیگر داستان و افسانه‌ای بیش نیست. شادی و خوشی واقعی در همین لحظات است و باقی موارد تنها روایت‌هایی هستند که ما از آن‌ها می‌گوییم.
میخانه حسن ساقی، میخواره چشم مستش
پیمانه هم لب او، باقی همه بهانه
هوش مصنوعی: در میخانه‌ای که حسن در آن است، ساقی (بخدمت مست) خوش‌نوشی می‌ریزد و نوشیدن از چشمان او برای می‌خواران به اندازه‌ی پیمانه‌ای به هم لب او و برای بقیه تنها دلیری و وسوسه است.
در دیدهٔ عراقی جام شراب و ساقی
هر سه یکی است و احول بیند یکی دوگانه
هوش مصنوعی: در نظر عراقی، هم جام شراب، هم ساقی، و هم خود شراب، همه برای او یکسان و یکجا تصور می‌شوند. اما شخصی که در حال خوشی نیست، این وضعیت را به شکل دوگانه می‌بینید.

حاشیه ها

1395/02/03 08:05
هادی

مصرع اول بیت آخر ظاهرا یه و جا افتاده
با توجه به مصرع بعدش قاعدتا باید این طور باشه
در دیده ی عراقی، جام و شراب و ساقی

1396/01/08 11:04
پوریا

حقیقتا بسیار پسندیدم, هر بیت جداگانه عالیست, مجموع غزل هم بسیار عالیست.
جناب عراقی واقعا کارش درست بوده. به به.

1398/03/02 22:06
احسان

بسیار عالی! البته علی رضا افتخاری یه کم شعر رو تغییر داده. ایشون می خونه
...پیمانه چشم ساقی باقی همه بهانه...

1404/03/03 09:06
مظاهر

در صومعه نگنجد، رند شرابخانه
عنقا چگونه گنجد در کنج آشیانه

ساقی، به یک کرشمه بشکن هزار توبه
بستان مرا ز من باز زان چشم جاودانه

تا وارهم ز هستی وز ننگ خودپرستی
بر هم زنم ز مستی نیک و بد زمانه

زین زهد و پارسایی، چون نیست جز ریایی
ما و شراب و شاهد، کنج شرابخانه

خوش باشد آن خرابی کافتاده در خرابات
چون چشم یار مخمور از مستی شبانه

آیا بود که بختم بیند به خواب مستی
او در کنار و آنگه من رفته از میانه

بیرون شود چو عنقا از خانه سوی صحرا
پرواز گیرد از خود، بگذارد آشیانه

فارغ شود زهستی و زخویشتن پرستی
برهم زند ز مستی نیک و بد زمانه