گنجور

غزل شمارهٔ ۲۳۴

ای جمالت برقع از رخ ناگهان انداخته
عالمی در شور و شوری در جهان انداخته
عشق رویت رستخیزی از زمین انگیخته
آرزویت غلغلی در آسمان انداخته
چشم بد از تاب رویت آتشی افروخته
چون سپندی جان مشتاقان در آن انداخته
روی بنموده جمالت، باز پنهان کرده رخ
در دل بیچارگان شور و فغان انداخته
دیدن رویت، که دیرینه تمنای دل است
آرزویی در دل این ناتوان انداخته
چند باشد بی‌دلی در آرزوی روی تو؟
بر سر کوی تو سر بر آستان انداخته
بی‌تو عمرم شد، دریغا! و چه حاصل از دریغ؟
چون نیاید باز تیر از کمان انداخته
مانده‌ام در چاه هجران، پای در دنبال مار
دست در کام نهنگ جان ستان انداخته
هیچ بینم باز در حلق عراقی ناگهان
جذبه‌های دلربایی ریسمان انداخته؟

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای جمالت برقع از رخ ناگهان انداخته
عالمی در شور و شوری در جهان انداخته
هوش مصنوعی: ای زیبایی تو ناگهان پرده‌ات را کنار زده‌ای و با این کار، جهانی را پر از شور و شوق کرده‌ای.
عشق رویت رستخیزی از زمین انگیخته
آرزویت غلغلی در آسمان انداخته
هوش مصنوعی: عشق تو باعث شده که زندگی دوباره‌ای در زمین شکل بگیرد و آرزوهای تو همچون صدایی طنین‌انداز در آسمان باشد.
چشم بد از تاب رویت آتشی افروخته
چون سپندی جان مشتاقان در آن انداخته
هوش مصنوعی: چشمان بد حسودان از زیبایی تو آتش حسادت را روشن کرده‌اند، مانند این که روح مشتاقان را در آن شعله‌ها انداخته‌اند.
روی بنموده جمالت، باز پنهان کرده رخ
در دل بیچارگان شور و فغان انداخته
هوش مصنوعی: چهره زیبای تو را نشان می‌دهی، اما دوباره آن را پنهان کرده‌ای. این کار در دل اهل درد و رنج، غوغا و ناله به پا کرده است.
دیدن رویت، که دیرینه تمنای دل است
آرزویی در دل این ناتوان انداخته
هوش مصنوعی: دیدن چهره‌ات، که مدت‌هاست آرزوی قلبم بوده است، خواسته‌ای در دل این انسان ناتوان به وجود آورده است.
چند باشد بی‌دلی در آرزوی روی تو؟
بر سر کوی تو سر بر آستان انداخته
هوش مصنوعی: چند نفر هستند که بدون عشق تو، ناامید و دل‌شکسته به دنبال دیدن روی تو هستند؟ بسیاری از آن‌ها در کنار خیابان، سر خود را به احترام تو به زمین گذاشته‌اند.
بی‌تو عمرم شد، دریغا! و چه حاصل از دریغ؟
چون نیاید باز تیر از کمان انداخته
هوش مصنوعی: بدون تو زندگی‌ام تباه شده و افسوس چه فایده‌ای از این افسوس؟ چون تیرانی که از کمان رها شده، دیگر برنمی‌گردد.
مانده‌ام در چاه هجران، پای در دنبال مار
دست در کام نهنگ جان ستان انداخته
هوش مصنوعی: در حسرت جدایی مانده‌ام، در جایی به دور از امید، در حالی که در تلاش برای رهایی هستم و در عمیق‌ترین مشکلات غرق شده‌ام.
هیچ بینم باز در حلق عراقی ناگهان
جذبه‌های دلربایی ریسمان انداخته؟
هوش مصنوعی: چرا ناگهان در چشمان عراقی احساسات و جاذبه‌های شگفت‌انگیزی به سراغم آمده است؟