غزل شمارهٔ ۲۳۳
مانا دمید بوی گلستان صبح گاه
کاواز داد مرغ خوشالحان صبحگاه
خوش نغمهای است نغمهٔ مرغان صبح دم
خوش نعرهای است نعرهٔ مستان صبحگاه
وقتی خوش است و مرغ دل ار نغمهای زند
زیبد، که باز شد در بستان صبحگاه
از صد نسیم گلشن فردوس خوشتر است
بادی که میوزد ز گلستان صبحگاه
در خلد هرچه نسیه تو را وعده دادهاند
نقد است این دم آنهمه بر خوان صبحگاه
خوش مجلسی است: درد ندیم و دریغ یار
غم میزبان و ما همه مهمان صبحگاه
جانا، بخور ساز درین بزم، تا مگر
خوشبو نشد نسیم گلستان صبحگاه
تا ز آتش فراق دل عاشقی نسوخت
خوشبو کند بخور تو ایوان صبحگاه
خواهی چو صبح سر ز گریبان برآوری
کوته مکن دو دست ز دامان صبحگاه
باشد که قلب ناسرهٔ تو سره شود
میسنج نقد خویش به میزان صبحگاه
دامان صبح گیر، مگر سر برآورد
صبح امید تو ز گریبان صبحگاه
چون دانهای، دل تو که چون جوز غم شده است
انداز پیش مرغ خوش الحان صبحگاه
شب خفته ماند بخت عراقی، از آن سبب
محروم شد ز روح فراوان صبحگاه
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مانا دمید بوی گلستان صبح گاه
کاواز داد مرغ خوشالحان صبحگاه
هوش مصنوعی: در صبح زود، عطر گلستان پراکنده میشود و پرندهای با صدای دلنشین آواز میخواند.
خوش نغمهای است نغمهٔ مرغان صبح دم
خوش نعرهای است نعرهٔ مستان صبحگاه
هوش مصنوعی: در صبحگاه، آواز زیبا و لطیف پرندگان به گوش میرسد و همچنین صدای شاداب و پر انرژی کسانی که مستانه میرقصند، حال و هوای این زمان را پر میکند.
وقتی خوش است و مرغ دل ار نغمهای زند
زیبد، که باز شد در بستان صبحگاه
هوش مصنوعی: زمانی که دل شاد است و پرندهی دل نغمهای سر میدهد، زیبنده است که در بستان به صبح روشن باز شود.
از صد نسیم گلشن فردوس خوشتر است
بادی که میوزد ز گلستان صبحگاه
هوش مصنوعی: بادی که در صبح از گلستان میوزد، از تمام نسیمها و عطرهایی که در بهشت وجود دارد، دلپذیرتر است.
در خلد هرچه نسیه تو را وعده دادهاند
نقد است این دم آنهمه بر خوان صبحگاه
هوش مصنوعی: در بهشت، هر چیزی که به تو وعده دادهاند به صورت آماده و حاضر است. این لحظه، همه آن نعمتها روی سفره صبحگاهی قرار دارد.
خوش مجلسی است: درد ندیم و دریغ یار
غم میزبان و ما همه مهمان صبحگاه
هوش مصنوعی: مجلس شاد و دلپذیری است، در اینجا درد و غمی وجود ندارد و یار غمگین نیست، و ما همه در این صبح زود مهمان هستیم.
جانا، بخور ساز درین بزم، تا مگر
خوشبو نشد نسیم گلستان صبحگاه
هوش مصنوعی: عزیزم، بیا در این مهمانی سازی بزن که شاید نسیم صبحگاهی گلستان معطر شود.
تا ز آتش فراق دل عاشقی نسوخت
خوشبو کند بخور تو ایوان صبحگاه
هوش مصنوعی: تا زمانی که دل عاشق از آتش جدایی نسوخته است، بوی خوش را در صبحگاه به فضای ایوان بچشان.
خواهی چو صبح سر ز گریبان برآوری
کوته مکن دو دست ز دامان صبحگاه
هوش مصنوعی: اگر میخواهی مانند صبح زود از خواب بیدار شوی و بر مشکلات غلبه کنی، دستت را از دامان تلاش و کوشش کم نکن.
باشد که قلب ناسرهٔ تو سره شود
میسنج نقد خویش به میزان صبحگاه
هوش مصنوعی: امیدوارم قلب پنهان و ناپاک تو، پاک و صمیمی شود. خودت را با معیار صبح، که نماد تازگی و روشنی است، بسنج و ارزش واقعیات را دریاب.
دامان صبح گیر، مگر سر برآورد
صبح امید تو ز گریبان صبحگاه
هوش مصنوعی: با دامن صبح را بگیر و امیدت را از دل شب بیرون بیاور، شاید صبح امید تو سر برآورد.
چون دانهای، دل تو که چون جوز غم شده است
انداز پیش مرغ خوش الحان صبحگاه
هوش مصنوعی: دل تو مانند دانهای است که به خاطر غم به مانند میوهای تلخ شده است، آن را به مرغ خوشخوان صبحگاهی هدیه بده.
شب خفته ماند بخت عراقی، از آن سبب
محروم شد ز روح فراوان صبحگاه
هوش مصنوعی: شب، بخت عراقی خاموش و ساکت ماند و به همین دلیل از بسیاری از نعمتها و خوشبختیهای صبحگاه محروم شد.

عراقی