گنجور

غزل شمارهٔ ۲۲۵

ای حسن تو بی‌پایان، آخر چه جمال است این؟
در وصف توام حیران، آخر چه کمال است این؟
رویت چو شود پیدا ابدال شود شیدا
ای حسن رخت زیبا، آخر چه جمال است این؟
حسنت چو برون تازد، عالم سپر اندازد
هستی همه در بازد، آخر چه جلال است این؟
عشقت سپه انگیزد، خون دل ما ریزد
زین قطره چه برخیزد؟ آخر چه قتال است این؟
در دل چو کنی منزل، هم جان ببری هم دل
از تو چه مرا حاصل؟ آخر چه وصال است این؟
وصلت بتر از هجران، درد تو مرا درمان
منع تو به از احسان، آخر چه نوال است این؟
میدان دل ما تنگ، قدر تو فراخ آهنگ
ای با دو جهان در جنگ، آخر چه مجال است این؟
از عکس رخ روشن، آیینه کنی گلشن
ای مردم چشم من، آخر چه مثال است این؟
عقل ار همه بنگارد، نقشت به خیال آرد،
کی تاب رخت دارد؟ آخر چه خیال است این؟
جان ار چه بسی کوشد، وز عشق تو بخروشد
کی جام لبت نوشد؟ آخر چه محال است این؟
زلف تو کمند افکند، و افکند دلم در بند
در سلسله شد پابند، آخر چه عقال است این؟
آن دل، که به کوی تو، می‌بود به بوی تو
خون گشت ز خوی تو، آخر چه خصال است این؟
با جان من مسکین، چه ناز کنی چندین؟
حال دل من می‌بین، آخر چه دلال است این؟

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای حسن تو بی‌پایان، آخر چه جمال است این؟
در وصف توام حیران، آخر چه کمال است این؟
هوش مصنوعی: ای حسن تو بی‌پایان، واقعاً این زیبایی چه چیزی است؟ من از تو وصف می‌کنم و در حیرت هستم که این کمال چه معنایی دارد؟
رویت چو شود پیدا ابدال شود شیدا
ای حسن رخت زیبا، آخر چه جمال است این؟
هوش مصنوعی: وقتی چهره‌ات نمایان شود، همه دلباخته می‌شوند. ای زیبایی چهره‌ات، این چه جمالی است که دارد؟
حسنت چو برون تازد، عالم سپر اندازد
هستی همه در بازد، آخر چه جلال است این؟
هوش مصنوعی: وقتی زیبایی تو نمایان می‌شود، جهان مثل سپری در برابرش قرار می‌گیرد. همه‌ی موجودات در این زیبایی حیران و سرگردانند. این چه جلال و عظمت شگفت‌انگیزی است؟
عشقت سپه انگیزد، خون دل ما ریزد
زین قطره چه برخیزد؟ آخر چه قتال است این؟
هوش مصنوعی: عشق تو جنگی به پا کرده و دل ما را به درد می‌آورد. از این شرایط چه نتیجه‌ای می‌گیرد؟ واقعاً این چه نوع جنگی است؟
در دل چو کنی منزل، هم جان ببری هم دل
از تو چه مرا حاصل؟ آخر چه وصال است این؟
هوش مصنوعی: اگر در دل کسی جا کنی، هم روحش را می‌بری و هم دلش را. پس برای من چه چیزی باقی می‌ماند؟ در نهایت، این چه نوع وصالی است؟
وصلت بتر از هجران، درد تو مرا درمان
منع تو به از احسان، آخر چه نوال است این؟
هوش مصنوعی: اتصال و پیوند با تو سخت‌تر از دوری است، و درد ناشی از عشق تو برای من مثل درمانی می‌ماند. مانع تو برای من از هر نیکی و احسانی بهتر است، اما این چه لطف و مرحمت عجیبی است؟
میدان دل ما تنگ، قدر تو فراخ آهنگ
ای با دو جهان در جنگ، آخر چه مجال است این؟
هوش مصنوعی: دل ما جا کافی ندارد و عشق تو بی‌پایان است. ای کسی که درگیر دو جهان هستی، چه فرصتی برای ما باقی مانده است؟
از عکس رخ روشن، آیینه کنی گلشن
ای مردم چشم من، آخر چه مثال است این؟
هوش مصنوعی: ای مردم چشم من، با تصویر چهره‌ی زیبا چه ارتباطی داری که آن را به بهشت تشبیه می‌کنی؟
عقل ار همه بنگارد، نقشت به خیال آرد،
کی تاب رخت دارد؟ آخر چه خیال است این؟
هوش مصنوعی: اگر عقل همه چیز را بررسی کند، نمی‌تواند تصویری از تو در ذهنش بیاورد. پس این تصور چه معنایی دارد؟
جان ار چه بسی کوشد، وز عشق تو بخروشد
کی جام لبت نوشد؟ آخر چه محال است این؟
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که با وجود تلاش بسیار برای زنده ماندن و عشق ورزیدن، در نهایت چشیدن طعم لبخند تو برایم غیرممکن به نظر می‌رسد. به عبارت دیگر، عشق تو آن قدر ارزشمند و کمیاب است که هر تلاشی برای رسیدن به آن به نظر بی‌فایده می‌رسد.
زلف تو کمند افکند، و افکند دلم در بند
در سلسله شد پابند، آخر چه عقال است این؟
هوش مصنوعی: زلف تو مانند کمند است که دلم را گرفتار کرده و در قید و بند نگه داشته است. آخر این چه علامتی است که مرا به این حالت درآورده؟
آن دل، که به کوی تو، می‌بود به بوی تو
خون گشت ز خوی تو، آخر چه خصال است این؟
هوش مصنوعی: دل آن کس که در کوی تو بود و با بوی تو خوش بود، به خاطر ویژگی‌های تو به امروز دچار خون‌ریزی و درد شد، پس این چه خصوصیتی است که تو داری؟
با جان من مسکین، چه ناز کنی چندین؟
حال دل من می‌بین، آخر چه دلال است این؟
هوش مصنوعی: با من ضعیف و بی‌پناهنما کن، چرا اینقدر ناز می‌کنی؟ حال و روز من را ببین، انصافاً این چه حسی است که داری؟

حاشیه ها

1402/03/26 17:05
H Hj

در حق عراقی کم لطفی شده نسبت به سایر شعرا...

سرایش چنین شعر آهنگینی و گفتار روانی و ابیات محول الحالی رو سال هاست غیر از مولانا در کسی ندیده بودم. اوهوم. در حق عراقی کم لطفی شده برای نمایانگری اش به همه نسبت به سایر شعرا...