گنجور

غزل شمارهٔ ۲۱۸

ماهرویا، رخ ز من پنهان مکن
چشم من از هجر خود گریان مکن
ز آرزوی روی خود زارم مدار
از فراق خود مرا بی‌جان مکن
از من مسکین مبر یک‌بارگی
من ندارم طاقت هجران، مکن
بی‌کسی را بی‌دل و بی‌جان مدار
مفلسی را بی‌سر و سامان مکن
گر گناهی کرده‌ام از من مدان
خویشتن را گو، مرا تاوان مکن
هر چه آن کس در جهان با کس نکرد
با من بیچاره هر دم آن مکن
با عراقی غریب خسته دل
هر چه از جور و جفا بتوان مکن

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ماهرویا، رخ ز من پنهان مکن
چشم من از هجر خود گریان مکن
هوش مصنوعی: ای معشوق زیبا، لطفاً چهره‌ات را از من پنهان نکن و دلم را از غم جدایی‌مان پر نکن.
ز آرزوی روی خود زارم مدار
از فراق خود مرا بی‌جان مکن
هوش مصنوعی: به خاطر آرزوی دیدن تو، ناراحت و بی‌قرارم. از دوری‌ات مرا به حالت بی‌حالی نرسان.
از من مسکین مبر یک‌بارگی
من ندارم طاقت هجران، مکن
هوش مصنوعی: ای خدایا، از من بیچاره رو برمگردان، چرا که من تحمل فراق و جدایی را ندارم.
بی‌کسی را بی‌دل و بی‌جان مدار
مفلسی را بی‌سر و سامان مکن
هوش مصنوعی: تنهایی و بی‌پناهی کسی را نادیده نگیر و به کسی که در حال بی‌سامانی است، سختی و دشواری بیشتر نرسان.
گر گناهی کرده‌ام از من مدان
خویشتن را گو، مرا تاوان مکن
هوش مصنوعی: اگر من اشتباهی کرده‌ام، آن را به خودم نسبت نده و من را مجازات نکن.
هر چه آن کس در جهان با کس نکرد
با من بیچاره هر دم آن مکن
هوش مصنوعی: هرچند دیگران به من آزار یا ستم می‌کنند، تو لطفا با من به همین شکل رفتار نکن.
با عراقی غریب خسته دل
هر چه از جور و جفا بتوان مکن
هوش مصنوعی: با یک عراقی غریب و دل‌شکسته هر چه که می‌توانی از ظلم و سختی انجام نده.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۲۱۸ به خوانش فاطمه زندی