غزل شمارهٔ ۲۱۶
سهل گفتی به ترک جان گفتن
من بدیدم، نمیتوان گفتن
جان فرهاد خسته شیرین است
کی تواند به ترک جان گفتن؟
دوست میدارمت به بانگ بلند
تا کی آهسته و نهان گفتن؟
وصف حسن جمال خود خود گوی
حیف باشد به هر زبان گفتن؟
تا به حدی است تنگی دهنت
که نشاید سخن در آن گفتن؟
گر نبودی کمر، میانت را
کی توانستمی نشان گفتن؟
ز آرزوی لبت عراقی را
شد مسلم حدیث جان گفتن
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
سهل گفتی به ترک جان گفتن
من بدیدم، نمیتوان گفتن
هوش مصنوعی: تو به آسانی از بیتوجهی به جان من حرف میزنی، اما من خودم شاهد مشقت و سختی در این زمینهام و نمیتوانم به سادگی از آن بگویم.
جان فرهاد خسته شیرین است
کی تواند به ترک جان گفتن؟
هوش مصنوعی: جان فرهاد، با اینکه خسته است، اما برای عشق شیرین به زحمت میافتد. کسی نمیتواند از عشق واقعی و از دست دادن آن بگوید.
دوست میدارمت به بانگ بلند
تا کی آهسته و نهان گفتن؟
هوش مصنوعی: من به تو عشق میورزم و این را با صدای بلند اعلام میکنم، دیگر چه نیازی به گفتن آرام و پنهانی احساسات وجود دارد؟
وصف حسن جمال خود خود گوی
حیف باشد به هر زبان گفتن؟
هوش مصنوعی: توصیف زیباییام آنقدر دلنشین است که هر زبانی برای بیان آن کم میآورد.
تا به حدی است تنگی دهنت
که نشاید سخن در آن گفتن؟
هوش مصنوعی: چقدر دهانت تنگ است که نمیتوان در آن سخنی گفت؟
گر نبودی کمر، میانت را
کی توانستمی نشان گفتن؟
هوش مصنوعی: اگر کمر تو را نداشتیم، چگونه میتوانستم به تو اشاره کنم یا تو را توصیف کنم؟
ز آرزوی لبت عراقی را
شد مسلم حدیث جان گفتن
هوش مصنوعی: به خاطر آرزوی لبهای تو، عشق و دلباختگی به وضوح در کلامم نمایان شده است.

عراقی