گنجور

غزل شمارهٔ ۲۱۵

عاشقی دانی چه باشد؟ بی‌دل و جان زیستن
جان و دل بر باختن، بر روی جانان زیستن
سوختن در هجر و خوش بودن به امّیدِ وصال
ساختن با درد و پس با بوی درمان زیستن
تا کی از هجرانِ جانان ناله و زاری کنم؟
از حیات خود به‌جانم، چند ازین سان زیستن؟
بس مرا از زندگانی، مرگ کو تا جان دهم؟
مرگ خوشتر تا چنین با درد هجران زیستن
ای ز جان خوشتر، بیا! تا بر تو افشانم روان
نزد تو مردن به از تو دور و حیران زیستن
بر سر کویت چه خوش باشد به بوی وصل تو
در میان خاک و خون افتان و خیزان زیستن
از خودم دور افگنی، وانگاه گویی خوش بزی
بی‌دلان را مرگ باشد بی‌تو ای جان زیستن
هان! عراقی، جان به جانان ده، گران‌جانی مکن
بعد از این بی‌روی خوب یار نتوان زیستن

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عاشقی دانی چه باشد؟ بی‌دل و جان زیستن
جان و دل بر باختن، بر روی جانان زیستن
هوش مصنوعی: عاشقی یعنی به طور کامل از خود گذشتن و زندگی کردن بدون دل و جان. یعنی همه وجودت را برای معشوقه‌ات فدا کنی و در کنار او زندگی کنی.
سوختن در هجر و خوش بودن به امّیدِ وصال
ساختن با درد و پس با بوی درمان زیستن
هوش مصنوعی: در غم فراق سوختن و در عین حال امیدوار به وصال بودن، یعنی تحمل درد و در نهایت زندگی با بوی خوش درمان.
تا کی از هجرانِ جانان ناله و زاری کنم؟
از حیات خود به‌جانم، چند ازین سان زیستن؟
هوش مصنوعی: چه مدت باید به خاطر دوری معشوق ناله و فریاد کنم؟ من از زندگی‌ام خسته‌ام و نمی‌توانم به این شکل ادامه دهم.
بس مرا از زندگانی، مرگ کو تا جان دهم؟
مرگ خوشتر تا چنین با درد هجران زیستن
هوش مصنوعی: من از زندگی به اندازه کافی خسته شده‌ام، مرگ چیست که جانم را به آن بدهم؟ مرگ برایم بهتر است تا این‌که با درد جدایی زندگی کنم.
ای ز جان خوشتر، بیا! تا بر تو افشانم روان
نزد تو مردن به از تو دور و حیران زیستن
هوش مصنوعی: ای جانِ من، بیا! تا جانم را در راه تو فدای تو کنم. نزد تو مردن بهتر از این است که دور از تو زندگی کنم و سردرگم باشم.
بر سر کویت چه خوش باشد به بوی وصل تو
در میان خاک و خون افتان و خیزان زیستن
هوش مصنوعی: در کنار کوچه‌ات زندگی کردن چقدر خوشایند است، حتی اگر در میان خاک و خون افتاده و در حال جنب و جوش باشم، به خاطر بوی وصالت.
از خودم دور افگنی، وانگاه گویی خوش بزی
بی‌دلان را مرگ باشد بی‌تو ای جان زیستن
هوش مصنوعی: اگر از خودم دور شوی، انگار به دل‌سردی زندگی خوشی نمی‌تواند داشت و بی‌تو ای جان، زندگی کردن مانند مرگ است.
هان! عراقی، جان به جانان ده، گران‌جانی مکن
بعد از این بی‌روی خوب یار نتوان زیستن
هوش مصنوعی: ای عراقی، جانت را به محبوب بسپار و دیگر بر خود سختی مکن. بدون وجود چهره نیکو و محبوب، زندگی دشوار است.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۲۱۵ به خوانش دریا قلیلی

حاشیه ها

1393/12/08 19:03
بنان

زیبابود

1396/08/04 11:11
کسرا

بسیار زیباست

1401/02/05 14:05
فریدا م

مصرع به مصرع این شعر رو درک میکنم.قشنگ و غمگین 

1403/11/27 21:01
محمد مهدی فتح اللهی

احسنت

خلاف نظر دوستان قشنگ اما امیدبخش