گنجور

غزل شمارهٔ ۲۱۳

ز دل، جانا، غم عشقت رها کردن توان؟ نتوان
ز جان، ای دوست، مهر تو جدا کردن توان؟ نتوان
اگر صد بار هر روزی برانی از بر خویشم
شد آمد از سر کویت رها کردن توان؟ نتوان
مرا دردی است دور از تو، که نزد توست درمانش
بگویی تو چنین دردی دوا کردن توان؟ نتوان
دریغا! رفت عمر من، ندیدم یک نفس رویت
کنون عمری که فایت شد قضا کردن توان؟ نتوان
رسید از غم به لب جانم، رخت بنما و جان بستان
که پیش آن رخت جان را فدا کردن توان؟ نتوان
چه گویم با تو حال خود؟ که لطفت با تو خود گوید
که: با کمتر سگ کویت جفا کردن توان؟ نتوان
عراقی گر به درگاهت طفیل عاشقان آید
در خود را به روی او فرا کردن توان؟ نتوان

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ز دل، جانا، غم عشقت رها کردن توان؟ نتوان
ز جان، ای دوست، مهر تو جدا کردن توان؟ نتوان
هوش مصنوعی: ای محبوب، آیا می‌توانم از دل، غم عشق تو را رها کنم؟ آیا می‌توانم از جانم، مهر تو را جدا کنم؟ چنین کاری ممکن نیست.
اگر صد بار هر روزی برانی از بر خویشم
شد آمد از سر کویت رها کردن توان؟ نتوان
هوش مصنوعی: اگر هر روز تو مرا از خود فراری دهی، باز هم نمی‌توانم از عشق تو دست بکشم و به راحتی رها شوم.
مرا دردی است دور از تو، که نزد توست درمانش
بگویی تو چنین دردی دوا کردن توان؟ نتوان
هوش مصنوعی: در دوری تو، درد و رنجی دارم که تنها نزد خودت می‌توانی برای آن درمان پیدا کنی. آیا تو می‌توانی به این درد رسیدگی کنی یا نه؟
دریغا! رفت عمر من، ندیدم یک نفس رویت
کنون عمری که فایت شد قضا کردن توان؟ نتوان
هوش مصنوعی: ای کاش! عمر من به سرعت گذشت و من حتی یک لحظه نتوانستم چهره‌ات را ببینم. حالا که عمرم به پایان رسیده، آیا دیگر امکان دارد که این آرزو را برآورده کنم؟ نه، نمی‌توان.
رسید از غم به لب جانم، رخت بنما و جان بستان
که پیش آن رخت جان را فدا کردن توان؟ نتوان
هوش مصنوعی: غم به قدری به من فشار آورده که به مرز جان رسیدم. زیبای خود را نشان بده و جانم را بگیر؛ آیا می‌توان جان را فدای زیبایی تو کرد؟ نمی‌توان.
چه گویم با تو حال خود؟ که لطفت با تو خود گوید
که: با کمتر سگ کویت جفا کردن توان؟ نتوان
هوش مصنوعی: نمیدانم چه بگویم از وضعیت خودم، زیرا لطف و محبت تو خود گواهی می‌دهد که هیچ‌کس حتی با بی‌ادب‌ترین‌ها هم نمی‌تواند چنین بی‌رحمی کند.
عراقی گر به درگاهت طفیل عاشقان آید
در خود را به روی او فرا کردن توان؟ نتوان
هوش مصنوعی: اگر عراقی به درگاه تو بیاید و عاشقانی هم در آنجا حضور داشته باشند، آیا می‌توانی به روی او در را باز کنی یا نه؟

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۲۱۳ به خوانش مریم فقیهی کیا

آهنگ ها

این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟

"تصنیف رخت بنما (ابوعطا)"
با صدای اشکان کمانگری (آلبوم رخت بنما)

حاشیه ها

1399/10/18 11:01
زیزا

واقعا شعر بسیار زیبایی ست .نمیدانم معشوق واقعی عراقی چه کسی بوده است اما فکر میکنم این ابیات شگفت‌انگیز فقط برای خالق زیباست نه برای هیچ یک از موجودات