غزل شمارهٔ ۲۱۲
ماهرخان، که داد عشق، عارض لاله رنگشان
هان! به حذر شوید از غمزهٔ شوخ و شنگشان
نالهٔ زار عاشقان، اشک چو خون بیدلان
هیچ اثر نمیکند در دل همچو سنگشان
با دل ریش عاشقان، وه! که چهها نمیکنند
ابرو چون کمانشان، غمزهٔ چون خدنگشان
از لب و زلف و خال و خط، دانه و دام کردهاند
تا که برین صفت بود، دل که برد ز چنگشان؟
ما چو شکر گداخته، ز آب غم و عجبتر آنک
در دل ماست چون شکر غصهٔ چون شرنگشان
بیش مپرس حال من، زآنکه به شرح میدهد
از دل و دست ما نشان، چشم و دهان تنگشان
غم مخور، ای دل، ار بود یک دو دمی چو دور گل
دولت بیثباتشان، خوبی بیدرنگشان
ابرصفت مریز اشک، از پی هجر و وصلشان
زان که چو برق بگذرد مدت صلح و جنگشان
جان عراقی از جهان گشت ملول و بس حزین
کاهوی او رمید از آن عادت چون پلنگشان
غزل شمارهٔ ۲۱۱: رفت کار دل ز دست، اکنون تو دانغزل شمارهٔ ۲۱۳: ز دل، جانا، غم عشقت رها کردن توان؟ نتوان
اطلاعات
وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ماهرخان، که داد عشق، عارض لاله رنگشان
هان! به حذر شوید از غمزهٔ شوخ و شنگشان
هوش مصنوعی: ماهرخان به عشق و زیبایی افرادی اشاره دارد که چهرهای همچون گل لاله دارند. باید مراقب باشید که از نگاههای بازیگوش و جذاب آنها غافل نشوید.
نالهٔ زار عاشقان، اشک چو خون بیدلان
هیچ اثر نمیکند در دل همچو سنگشان
هوش مصنوعی: عاشقان در حال ناله و زاری هستند و اشکهایشان به اندازه خون دل بیدلان تاثیر گذار نیست، زیرا دلهای بیاحساس آنها مانند سنگ است.
با دل ریش عاشقان، وه! که چهها نمیکنند
ابرو چون کمانشان، غمزهٔ چون خدنگشان
هوش مصنوعی: عاشقان با دل شکسته چه کارها که نمیکنند! ابروهایشان همچون کمان و نگاههایشان به مانند تیرهای پرتاب شده است.
از لب و زلف و خال و خط، دانه و دام کردهاند
تا که برین صفت بود، دل که برد ز چنگشان؟
هوش مصنوعی: از beauty و زیباییهای ظاهری مانند لب و مو و خال و نقشها، جاذبهای ایجاد کردهاند. این جذابیت موجب میشود که دلها اسیر و گرفتار شوند. پس اگر قلبی از دست آنها برود، چه کسی میتواند آن را از چنگال این زیباییها آزاد کند؟
ما چو شکر گداخته، ز آب غم و عجبتر آنک
در دل ماست چون شکر غصهٔ چون شرنگشان
هوش مصنوعی: ما مانند شکر ذوب شدهایم، از آب غم و تعجب. در دل ما به اندازهٔ غصهای که مانند زهر است، شکر وجود دارد.
بیش مپرس حال من، زآنکه به شرح میدهد
از دل و دست ما نشان، چشم و دهان تنگشان
هوش مصنوعی: از حال من نپرس، زیرا که دل و دست ما نشانگر درد و تنگی حال آنها هستند.
غم مخور، ای دل، ار بود یک دو دمی چو دور گل
دولت بیثباتشان، خوبی بیدرنگشان
هوش مصنوعی: نگران نباش، ای دل، اگر لحظهای مانند گلها و خوشیهای ناپایدار دنیا دور باشی، زیباییهای بیدرنگ و آنی آنها را فراموش نکن.
ابرصفت مریز اشک، از پی هجر و وصلشان
زان که چو برق بگذرد مدت صلح و جنگشان
هوش مصنوعی: ابر مانند اشک نریز، چراکه بعد از جدایی و وصل آنها، مدت صلح و جنگشان به اندازه برق سریع و گذراست.
جان عراقی از جهان گشت ملول و بس حزین
کاهوی او رمید از آن عادت چون پلنگشان
هوش مصنوعی: روح عراقی از دنیا خسته و بسیار ناراحت شده است و به همین دلیل، مانند پلنگی که از عادت خود فرار میکند، از آن عادت دوری میجوید.

عراقی