غزل شمارهٔ ۲۰۱
ز غم زار و حقیرم، با که گویم؟
ز غصه میبمیرم، با که گویم؟
ز هجر یار گریانم، ندانم
که دامان که گیرم؟ با که گویم؟
ز جورش در فغانم، چند نالم؟
گذشت از حد نفیرم، با که گویم؟
مرا از خود جدا دارد نگاری
که نیست از وی گزیرم، با که گویم؟
به بوی وصل او عمرم به سر شد
فراقش کرد پیرم، با که گویم؟
شب و روز آتش سودای عشقش
همی سوزد ضمیرم، با که گویم؟
مرا خلقان توانگر میشمارند
من مسکین فقیرم، با که گویم؟
چنان سوزد مرا تاب غم او
که گویی در سعیرم، با که گویم؟
هر آن غم، کز فراقش بر من آید
به دیده میپذیرم، با که گویم؟
به فریادم شب و روز از عراقی
به دست او اسیرم، با که گویم؟
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ز غم زار و حقیرم، با که گویم؟
ز غصه میبمیرم، با که گویم؟
هوش مصنوعی: درد و اندوه عمیق من را به کسی نمیتوانم بگویم. از شدت غصه و ناراحتی دارم آب میشوم و هیچکس نیست که دردهایم را برایش بیان کنم.
ز هجر یار گریانم، ندانم
که دامان که گیرم؟ با که گویم؟
هوش مصنوعی: به دلیل دوری از محبوبم ناراحت و گریان هستم، نمیدانم به چه کسی تکیه کنم یا با چه کسی درد و دل کنم.
ز جورش در فغانم، چند نالم؟
گذشت از حد نفیرم، با که گویم؟
هوش مصنوعی: از درد و رنج او در دردم، چند بار باید نالید؟ فریادم به حدی رسیده که نمیدانم با که باید صحبت کنم؟
مرا از خود جدا دارد نگاری
که نیست از وی گزیرم، با که گویم؟
هوش مصنوعی: یک کسی در زندگی من هست که نمیتوانم از او فاصله بگیرم و نمیدانم چگونه احساساتم را برای کسی بیان کنم.
به بوی وصل او عمرم به سر شد
فراقش کرد پیرم، با که گویم؟
هوش مصنوعی: عمرم به خاطر نزدیکی به او به پایان رسید و دوریاش مرا پیر کرده است، حالا با که باید از درد دل خود بگویم؟
شب و روز آتش سودای عشقش
همی سوزد ضمیرم، با که گویم؟
هوش مصنوعی: شب و روز، آتش عشق او در درونم شعلهور است و من به شدت درگیر این احساس هستم. نمیدانم باید به چه کسی از این حال و روزم بگویم.
مرا خلقان توانگر میشمارند
من مسکین فقیرم، با که گویم؟
هوش مصنوعی: مردم من را فردی ثروتمند میدانند، اما من در واقع بیچاره و فقیر هستم. با که میتوانم این را بگویم؟
چنان سوزد مرا تاب غم او
که گویی در سعیرم، با که گویم؟
هوش مصنوعی: آنچنان ناله و درد از غم او در وجودم شعلهور است که انگار در آتش سوزان در حال سوختن هستم، با کی میتوانم درد دل کنم؟
هر آن غم، کز فراقش بر من آید
به دیده میپذیرم، با که گویم؟
هوش مصنوعی: هر درد و غمی که به خاطر دوری او به سراغم میآید را با چشمانم میپذیرم، ولی نمیدانم با چه کسی باید این را بگویم؟
به فریادم شب و روز از عراقی
به دست او اسیرم، با که گویم؟
هوش مصنوعی: من در شب و روز از دست عراقی به فریاد آمدهام و اسیر او هستم، حالا نمیدانم با که صحبت کنم.

عراقی