گنجور

غزل شمارهٔ ۲

ای مرا یک بارگی از خویشتن کرده جدا
گر بدآن شادی که دور از تو بمیرم مرحبا
دل ز غم رنجور و تو فارغ ازو وز حال ما
بازپرس آخر که: چون شد حال آن بیمار ما؟
شب خیالت گفت با جانم که: چون شد حال دل؟
نعره زد جانم که: ای مسکین، بقا بادا تو را
دوستان را زار کشتی ز آرزوی روی خود
در طریق دوستی آخر کجا باشد روا؟
بود دل را با تو آخر آشنایی پیش ازین
این کند هرگز؟ که کرد این آشنا با آشنا؟
هم چنان در خاک و خون غلتانش باید جان سپرد
خسته‌ای کامید دارد از نکورویان وفا
روز و شب خونابه‌اش باید فشاندن بر درت
دیده‌ای کز خاک درگاه تو جوید توتیا
دل برفت از دست وز تیمار تو خون شد جگر
نیم جانی ماند و آن هم ناتوانی، گو بر آ
از عراقی دوش پرسیدم که: چون است حال تو؟
گفت: چون باشد کسی کز دوستان باشد جدا؟

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای مرا یک بارگی از خویشتن کرده جدا
گر بدآن شادی که دور از تو بمیرم مرحبا
هوش مصنوعی: ای تو که ناگهان من را از خودم جدا کردی، اگر آن شادی است که من دور از تو بمیرم، برایت آرزوی سلامتی دارم.
دل ز غم رنجور و تو فارغ ازو وز حال ما
بازپرس آخر که: چون شد حال آن بیمار ما؟
هوش مصنوعی: دل من از غم و غصه رنج می‌برد، اما تو از این حال بی‌خبر هستی. از من بپرس که حال آن بیمار چطور است.
شب خیالت گفت با جانم که: چون شد حال دل؟
نعره زد جانم که: ای مسکین، بقا بادا تو را
هوش مصنوعی: شب فکر تو به جانم خبر داد که: حال دل چگونه است؟ جانم با صدای بلند فریاد زد که: ای بیچاره، برایت جاودانگی آرزو می‌کنم.
دوستان را زار کشتی ز آرزوی روی خود
در طریق دوستی آخر کجا باشد روا؟
هوش مصنوعی: دوستان را با آرزوی دیدن چهره‌ات به شدت غمگین کرده‌ای. در راه دوستی، آیا در نهایت جا برای این کار وجود دارد؟
بود دل را با تو آخر آشنایی پیش ازین
این کند هرگز؟ که کرد این آشنا با آشنا؟
هوش مصنوعی: دل بعد از این همه آشنایی با تو دیگر چگونه می‌تواند بی‌خبر بماند؟ آیا این جُمعه‌ی آشنا با آشنا ممکن است دوباره تکرار شود؟
هم چنان در خاک و خون غلتانش باید جان سپرد
خسته‌ای کامید دارد از نکورویان وفا
هوش مصنوعی: انسان باید در شرایط سخت و دشوار، جانش را فدای وفاداران و نیکوکاران کند، حتی اگر احساس خستگی و زحمت کند.
روز و شب خونابه‌اش باید فشاندن بر درت
دیده‌ای کز خاک درگاه تو جوید توتیا
هوش مصنوعی: هر روز و شب باید اشک و غم را بر در تو بریزم، چون دیده‌ام که از خاک درگاه تو چیزی با ارزش و گرانبها می‌طلبد.
دل برفت از دست وز تیمار تو خون شد جگر
نیم جانی ماند و آن هم ناتوانی، گو بر آ
هوش مصنوعی: دل من از فشار و رنجی که تو به من می‌دهی، به شدت پریشان و زخم‌خورده شده است. احساس می‌کنم که تمام قدرت و جانم در آستانه‌ی تمام شدن است و حالا تنها چیزی که از من مانده، ناتوانی است. حتی اگر بخواهی مرا رنج بیشتری بدهی، دیگر چیزی برایم باقی نمانده است.
از عراقی دوش پرسیدم که: چون است حال تو؟
گفت: چون باشد کسی کز دوستان باشد جدا؟
هوش مصنوعی: من از عراقی پرسیدم: حال تو چطور است؟ او پاسخ داد: حال کسی که از دوستانش دور باشد، چطور می‌تواند باشد؟

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۲ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۲ به خوانش سیدمصطفی شجاعی
غزل شمارهٔ ۲ به خوانش فاطمه زندی

حاشیه ها

1389/11/14 13:02
ناشناس

فرق چندانی با غزلیات حافظ نداشت

1391/03/11 14:06
محسن

سلام راستش اول از همه میخواستم از ابتکار جالب وماندگار سما قدر دانی کنم. گرچه زبان ناقص است.
در مرود نظر دوست عزیز وناشناسی که فرمدند تفاوت چندانی با غزلیات حافظ نداشت بایستی متذکر شوم که برخی اساتید براین باورند که که خوجه حافظ تاثیر زیادی از عراقی در اشعار خود گرفته اند که این شباهت به همان دلیل است ولی به دلیل روانی وسادگی ودلنشینی اشعار حافظ ،اشعار عراقی در سایه اسعار حافظ گم شده اند

1393/05/29 18:07
مزدک

پیرو حرف آقای محسن؛
خود حضرت حافظ می گوید:
غزلیات عراقی است سرود حافظ
که شنید این ره جان سوز که فریاد نکرد

1394/05/17 21:08
حمید فریدافشین

عشق است عراقی و مولانای دوست داشتنی.