گنجور

غزل شمارهٔ ۱۹۰

افسوس! که باز از در تو دور بماندیم
هیهات! که از وصل تو مهجور بماندیم
گشتیم دگر باره به کام دل دشمن
کز روی تو، ای دوست، چنین دور بماندیم
ماتم زدگانیم، بیا، زار بگرییم
بر بخت بد خویش، که از سور بماندیم
خورشید رخت بر سر ما سایه نیفکند
بی روز رخت در شب دیجور بماندیم
از بوی خوشت زندگیی یافته بودیم
واکنون همه بی‌بوی تو رنجور بماندیم
روشن نشد این خانهٔ تاریک دل ما
از شمع رخت، تا همه بی‌نور بماندیم
ناخورده یکی جرعه ز جام می وصلت
بنگر، چو عراقی، همه مخمور بماندیم

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

افسوس! که باز از در تو دور بماندیم
هیهات! که از وصل تو مهجور بماندیم
هوش مصنوعی: متأسفانه باز هم از در تو دور مانده‌ایم و این بسیار دردناک است. چه جدایی سختی است که از وصالت محروم بمانیم.
گشتیم دگر باره به کام دل دشمن
کز روی تو، ای دوست، چنین دور بماندیم
هوش مصنوعی: ما دوباره به خواسته و آرزوی دشمنانمان رسیدیم، چون به خاطر تو، ای دوست، اینگونه دور از محبوب خود مانده‌ایم.
ماتم زدگانیم، بیا، زار بگرییم
بر بخت بد خویش، که از سور بماندیم
هوش مصنوعی: ما در غم و اندوهی عمیق به سر می‌بریم. بیایید با هم برای بدشانسی خود بگرییم، که از شادی و جشن دور مانده‌ایم.
خورشید رخت بر سر ما سایه نیفکند
بی روز رخت در شب دیجور بماندیم
هوش مصنوعی: بدون روشنایی و حضور خورشید، ما در ظلمت و شب تیره باقی مانده‌ایم. غیاب نور تو سبب شده است که در این عذاب و تاریکی بمانیم.
از بوی خوشت زندگیی یافته بودیم
واکنون همه بی‌بوی تو رنجور بماندیم
هوش مصنوعی: از بوی دلنشین تو زندگی برای ما شیرین و زیبا شده بود، اما حالا که دور از تو هستیم، همه‌مان در رنج و سختی به سر می‌بریم.
روشن نشد این خانهٔ تاریک دل ما
از شمع رخت، تا همه بی‌نور بماندیم
هوش مصنوعی: این خانهٔ دل ما از نور وجود تو روشن نشد و همچنان در تاریکی باقی ماندیم.
ناخورده یکی جرعه ز جام می وصلت
بنگر، چو عراقی، همه مخمور بماندیم
هوش مصنوعی: به یک قطره از جام می عشق تو نگاه کن، مثل عراقی‌ها، همه ما در حال مستی باقی ماندیم.