غزل شمارهٔ ۱۸۵
مرا جز عشق تو جانی نمیبینم نمیبینم
دلم را جز تو جانانی نمیبینم نمیبینم
ز خود صبری و آرامی نمییابم نمییابم
ز تو لطفی و احسانی نمیبینم نمیبینم
ز روی لطف بنما رو، که دردی را که من دارم
بجز روی تو درمانی نمیبینم نمیبینم
بیا، گر خواهیم دیدن که دور از روی خوب تو
بقای خویش چندانی نمیبینم نمیبینم
بگیر، ای یار، دست من، که در گردابی افتادم
که آن را هیچ پایانی نمیبینم نمیبینم
ز راه لطف و دلداری، بیا، سامان کارم کن
که خود را بی تو سامانی نمیبینم نمیبینم
عراقی را به درگاهت رهی بنما، که در عالم
چو او سرگشته حیرانی نمیبینم نمیبینم
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مرا جز عشق تو جانی نمیبینم نمیبینم
دلم را جز تو جانانی نمیبینم نمیبینم
هوش مصنوعی: من هیچ نیازی به چیزی جز عشق تو ندارم و نمیتوانم وجودم را جدا از تو تصور کنم. دلم فقط به یاد تو زنده است و هیچ کس دیگری را جز تو نمیبینم.
ز خود صبری و آرامی نمییابم نمییابم
ز تو لطفی و احسانی نمیبینم نمیبینم
هوش مصنوعی: به خودم از صبر و آرامش دست نمییابم و از تو هم لطف و محبت و احسانی نمیبینم.
ز روی لطف بنما رو، که دردی را که من دارم
بجز روی تو درمانی نمیبینم نمیبینم
هوش مصنوعی: به خاطر لطف تو، به من بنگر، زیرا من دردی دارم که جز نگاه تو هیچ درمانی برای آن نمییابم.
بیا، گر خواهیم دیدن که دور از روی خوب تو
بقای خویش چندانی نمیبینم نمیبینم
هوش مصنوعی: بیا، اگر بخواهیم ببینیم، دور از چهره زیبای تو نمیتوانم طول عمر خود را طولانی تصور کنم.
بگیر، ای یار، دست من، که در گردابی افتادم
که آن را هیچ پایانی نمیبینم نمیبینم
هوش مصنوعی: ای دوست، دستم را بگیر، چون در یک دور باطل گرفتار شدهام که هیچ راه خروجی برایش نمییابم.
ز راه لطف و دلداری، بیا، سامان کارم کن
که خود را بی تو سامانی نمیبینم نمیبینم
هوش مصنوعی: از راه محبت و حمایت، بیا و به کارهایم سمت و سامان بده، چون بدون تو هیچ نظمی برای خودم نمیبینم.
عراقی را به درگاهت رهی بنما، که در عالم
چو او سرگشته حیرانی نمیبینم نمیبینم
هوش مصنوعی: عراقی را در درگاهت راه بده، چون در این دنیا مثل او کسی را که گیج و سرگردان باشد، نمیبینم.

عراقی