گنجور

غزل شمارهٔ ۱۸۳

شود میسر و گویی که در جهان بینم؟
که باز با تو دمی شادمانه بنشینم؟
به گوش دل سخن دلگشای تو شنوم؟
به چشم جان رخ راحت فزای تو بینم؟
اگر چه در خور تو نیستم، قبولم کن
اگر بدم و اگر نیک، چون کنم؟ اینم
به سوی من گذری کن، که سخت مشتاقم
به حال من نظری کن که، سخت مسکینم
ز بود من اثری در جهان نبودی، گر
امید وصل ندادی همیشه تسکینم
بدان خوشم که مرا جان به لب رسید، آری
ازان سبب دو لب توست جان شیرینم

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شود میسر و گویی که در جهان بینم؟
که باز با تو دمی شادمانه بنشینم؟
هوش مصنوعی: آیا ممکن است که دوباره فرصتی پیش بیاید تا در کنار تو لحظاتی شاد و خوش بگذرانم و زیبایی‌های دنیا را با تو تجربه کنم؟
به گوش دل سخن دلگشای تو شنوم؟
به چشم جان رخ راحت فزای تو بینم؟
هوش مصنوعی: آیا می‌توانم با دل خود سخن دلنشین تو را بشنوم؟ آیا می‌توانم با چشمان جانم چهره آرامش‌بخش تو را ببینم؟
اگر چه در خور تو نیستم، قبولم کن
اگر بدم و اگر نیک، چون کنم؟ اینم
هوش مصنوعی: اگرچه لایق تو نیستم، اما خواهش می‌کنم مرا بپذیر، چه بد باشم و چه خوب. اکنون من چه کار می‌توانم بکنم؟
به سوی من گذری کن، که سخت مشتاقم
به حال من نظری کن که، سخت مسکینم
هوش مصنوعی: به سمت من بیاید و نگاهی به حال و روز من بیندازید، چرا که شدت بی‌تابی و ناتوانی مرا از دور احساس کنید.
ز بود من اثری در جهان نبودی، گر
امید وصل ندادی همیشه تسکینم
هوش مصنوعی: اگر وجود من در این دنیا نبود، هیچ نشانه‌ای از من باقی نمی‌ماند، اما تو همواره با امیدِ هم‌نشینی‌ات به من آرامش بخشیدی.
بدان خوشم که مرا جان به لب رسید، آری
ازان سبب دو لب توست جان شیرینم
هوش مصنوعی: بدان که من به خاطر لب‌های تو به جانی که برایم عزیز است، به لب مرگ نزدیک شده‌ام.

حاشیه ها

1396/08/16 13:11
کسرا

عاااالی