گنجور

غزل شمارهٔ ۱۸۲

شاید که به درگاه تو عمری بنشینم
در آرزوی روی تو، وانگاه ببینم
دریاب که از عمر دمی بیش نمانده است
بشتاب، که اندر نفس باز پسینم
فریاد! که از هجر تو جانم به لب آمد
هیهات! که دور از تو همه ساله چنینم
دارم هوس آنکه ببینم رخ خوبت
پس جان بدهم، نیست تمنی به جز اینم
آن رفت، دریغا! که مرا دین و دلی بود
از دولت عشق تو نه دل ماند و نه دینم
از بهر عراقی، به درت آمده‌ام باز
فرمای جوابی، بروم یا بنشینم؟

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شاید که به درگاه تو عمری بنشینم
در آرزوی روی تو، وانگاه ببینم
هوش مصنوعی: شاید من سال‌ها در انتظار دیدن چهره‌ات در کنار درگاه تو بنشینم و در نهایت بتوانم تو را ببینم.
دریاب که از عمر دمی بیش نمانده است
بشتاب، که اندر نفس باز پسینم
هوش مصنوعی: به این نکته توجه کن که از عمر تو زمان زیادی باقی نمانده است. پس درنگ نکن و سریعتر عمل کن، زیرا در نفس آخر خود هستی.
فریاد! که از هجر تو جانم به لب آمد
هیهات! که دور از تو همه ساله چنینم
هوش مصنوعی: آه! که از دوری تو به شدت ناراحتم و از شدت این ناراحتی به نفس‌های آخر رسیده‌ام. افسوس که در این وضعیت، هر سال چنین حالتی را تجربه می‌کنم.
دارم هوس آنکه ببینم رخ خوبت
پس جان بدهم، نیست تمنی به جز اینم
هوش مصنوعی: می‌خواهم چهره زیبایت را ببینم و برای آن جانم را فدای تو کنم، هیچ آرزویی جز این ندارم.
آن رفت، دریغا! که مرا دین و دلی بود
از دولت عشق تو نه دل ماند و نه دینم
هوش مصنوعی: او رفت و افسوس! که من به خاطر عشق تو دین و دلم را داشتم، حالا نه دلی برایم مانده و نه دینی.
از بهر عراقی، به درت آمده‌ام باز
فرمای جوابی، بروم یا بنشینم؟
هوش مصنوعی: برای دیدار تو آمده‌ام و خواسته‌ام که اگر ممکن است جواب بدهی، تا بدانم آیا باید بروم یا اینجا بمانم؟