گنجور

غزل شمارهٔ ۱۷۳

چه خوش بودی، دریغا، روزگارم؟
اگر در من نگه کردی نگارم
بدیدی گر فراقش چونم آخر
بپرسیدی دمی حال فگارم
نکرد آن دوست از من یاد روزی
به کام دشمنان شد روزگارم
چرا خواهد به کام دشمنانم
چو می‌داند که او را دوست دارم؟
عزیزی بودم اول بر در او
عزیزان، بنگرید: آخر چه خوارم؟
فرو شد روز من بی‌مهر رویش
چو شب تیره شده است این روزگارم
نه دلداری که باشد مونس دل
نه غمخواری که باشد غمگسارم
نمی‌دانم که دامان که گیرم؟
که تا از جیب محنت سر برآرم
عراقی، دامن غم گیر و خوش باش
که هم با تو درین تیمار یارم

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چه خوش بودی، دریغا، روزگارم؟
اگر در من نگه کردی نگارم
هوش مصنوعی: چقدر روزگارم خوب و شیرین بود اگر محبوبم به من توجه می‌کرد.
بدیدی گر فراقش چونم آخر
بپرسیدی دمی حال فگارم
هوش مصنوعی: اگر جدایی‌اش را ببینی، آخرش از من بپرس که حال و روز دردناکم چگونه است.
نکرد آن دوست از من یاد روزی
به کام دشمنان شد روزگارم
هوش مصنوعی: دوستم هیچ‌گاه به یادم نیفتاد و روزگارم به نفع دشمنانم تغییر کرد.
چرا خواهد به کام دشمنانم
چو می‌داند که او را دوست دارم؟
هوش مصنوعی: چرا باید به خواسته‌ی دشمنانم عمل کند در حالی که می‌داند من او را دوست دارم؟
عزیزی بودم اول بر در او
عزیزان، بنگرید: آخر چه خوارم؟
هوش مصنوعی: در ابتدا من شخص مهمی بودم و در جمع عزیزان او مورد توجه قرار داشتم، اما اکنون به چه اندازه بی‌ارزش و پست شدم!
فرو شد روز من بی‌مهر رویش
چو شب تیره شده است این روزگارم
هوش مصنوعی: روز من بدون محبت و چهره محبوبم به شدت تیره و تار شده است، مثل شبی که هیچ نوری ندارد و این حال و روز من در این زمانه چنین است.
نه دلداری که باشد مونس دل
نه غمخواری که باشد غمگسارم
هوش مصنوعی: نه کسی هست که دل را آرام کند، نه کسی که در غم‌ها همدردی کند.
نمی‌دانم که دامان که گیرم؟
که تا از جیب محنت سر برآرم
هوش مصنوعی: نمی‌دانم کدام دامن را بگیرم، چون باید از جیب غم و اندوه خود خارج شوم.
عراقی، دامن غم گیر و خوش باش
که هم با تو درین تیمار یارم
هوش مصنوعی: غم را در آغوش بگیر و خوش باش، زیرا در این سختی‌ها، یار و همدم من با توست.