گنجور

غزل شمارهٔ ۱۷۰

آن بخت کو که بر در تو باز بگذرم؟
وآن دولت از کجا که تو بازآیی از درم؟
می‌خواستم که با تو برآرم دمی به کام
نگذاشت روزگار که گردد میسرم
از عمر من کنون چو نمانده است هم دمی
باری، بیا، که با تو دمی خوش برآورم
جانا، روا مدار که با دیدهٔ پر آب
نایافته مراد ز کوی تو بگذرم
زین گونه سرکشی که تو آغاز کرده‌ای
از دست جور تو نه همانا که جان برم
دست غم تو بس که مرا پایمال کرد
مگذار هجر را که نهد پای بر سرم
با وصل همه بگو که: عراقی از آن ماست
از لطف تو که یاد کند بار دیگرم

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آن بخت کو که بر در تو باز بگذرم؟
وآن دولت از کجا که تو بازآیی از درم؟
هوش مصنوعی: با چه امیدی می‌توانم از در تو بگذرم، و از کجا می‌توانم انتظار داشته باشم که آن شانس دوباره به سراغ من بیاید؟
می‌خواستم که با تو برآرم دمی به کام
نگذاشت روزگار که گردد میسرم
هوش مصنوعی: من آرزو داشتم که لحظه‌ای با تو باشم و از زندگی لذت ببرم، اما روزگار به من اجازه نداد تا این آرزو به حقیقت بپیوندد.
از عمر من کنون چو نمانده است هم دمی
باری، بیا، که با تو دمی خوش برآورم
هوش مصنوعی: از عمر من وقتی چیزی باقی نمانده، بنابراین بیایید از این لحظه استفاده کنیم و با هم لحظات خوشی را سپری کنیم.
جانا، روا مدار که با دیدهٔ پر آب
نایافته مراد ز کوی تو بگذرم
هوش مصنوعی: عزیزم، اجازه نده که با چشمانی پر از اشک و حسرت، از کنار تو بگذرم بدون اینکه خواسته‌ام را برآورده کنی.
زین گونه سرکشی که تو آغاز کرده‌ای
از دست جور تو نه همانا که جان برم
هوش مصنوعی: این طور که تو به نافرمانی ادامه می‌دهی، از ظلم و ستم تو دیگر طاقت ندارم و جانم را از دست می‌دهم.
دست غم تو بس که مرا پایمال کرد
مگذار هجر را که نهد پای بر سرم
هوش مصنوعی: غم تو آنقدر بر من سخت بوده که مرا له کرده است. از جدایی دوری کن تا بیشتر بر سرم آسیب نرساند.
با وصل همه بگو که: عراقی از آن ماست
از لطف تو که یاد کند بار دیگرم
هوش مصنوعی: با وصل شدن به تو، همه بگویند که عراقی برای ماست، و از لطف توست که دوباره نام مرا به یاد می‌آوری.