گنجور

غزل شمارهٔ ۱۶۷

اگر فرصت دهد، جانا، فراقت روزکی چندم
زمانی با تو بنشینم، دمی در روی تو خندم
درآ شاد از درم خندان که در پایت فشانم جان
مدارم بیش ازین گریان، بیا، کت آرزومندم
چو با خود خوش نمی‌باشم، بیا ، تا با تو خوش باشم
چو مهر از خویش ببریدم، بیا، تا با تو پیوندم
نیابی نزد مهجوران، نپرسی حال رنجوران
بیا، زان پیش کز عالم بکلی رخت بربندم
بیا کز عشق روی تو شبی خون جگر خوردم
میازار از من بی‌دل، که سر در پایت افکندم
مرا خوش دار، چون خود را به فتراک تو بر بستم
بیا، کز آرزوی تو دمی صد بار جان کندم
ز لفظ دلربای تو به یک گفتار خوشنودم
ز وصل جان‌فزای تو به یک دیدار خرسندم
وصالت، ای ز جان خوشتر، بیابم عاقبت روزی
ولی ار زنده بگذارد فراقت روزکی چندم
وطن گاه دل خود را به جز روی تو نگزینم
تماشاگاه جسم و جان به جز روی تو نپسندم
ز هستی عراقی هست بر پای دلم بندی
جمال خوب خود بنما، گشادی ده ازین بندم

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

اگر فرصت دهد، جانا، فراقت روزکی چندم
زمانی با تو بنشینم، دمی در روی تو خندم
هوش مصنوعی: اگر تو فرصتی بدهی، عزیزم، می‌خواهم چند روزی در کنار تو باشم و لحظاتی را صرف خنده و شادی در کنار چهره‌ات بگذرانم.
درآ شاد از درم خندان که در پایت فشانم جان
مدارم بیش ازین گریان، بیا، کت آرزومندم
هوش مصنوعی: بیا به خانه‌ام خوشحال و خندان وارد شو، زیرا می‌خواهم با محبت و عشق خود جانم را به پای تو بریزم. دیگر بیشتر از این گریان نباش، بیا که من به شدت در آرزویت هستم.
چو با خود خوش نمی‌باشم، بیا ، تا با تو خوش باشم
چو مهر از خویش ببریدم، بیا، تا با تو پیوندم
هوش مصنوعی: وقتی که با خودم شاد نیستم، بیا تا با تو شادی کنم. وقتی که از خودم دور شده‌ام، بیا تا با تو ارتباط برقرار کنم.
نیابی نزد مهجوران، نپرسی حال رنجوران
بیا، زان پیش کز عالم بکلی رخت بربندم
هوش مصنوعی: اگر در نزد کسانی که دور افتاده‌اند نروی و از حال کسانی که در عذابند نپرسی، بهتر است از قبل از اینکه از این دنیا بروم و هیچ چیزی از آنچه در آن هست باقی نماند، دلسرد شوم.
بیا کز عشق روی تو شبی خون جگر خوردم
میازار از من بی‌دل، که سر در پایت افکندم
هوش مصنوعی: بیا که به خاطر عشق تو شبی از درد و رنج زیاد به خودم زخم زدم. مرا آزار نده، چون که به پای تو افتاده‌ام و تو را بسیار دوست دارم.
مرا خوش دار، چون خود را به فتراک تو بر بستم
بیا، کز آرزوی تو دمی صد بار جان کندم
هوش مصنوعی: مرا به خاطر بسپار، چون خود را به بند تو سپرده‌ام. بیا، زیرا به خاطر خواسته‌های تو بارها جان دادم.
ز لفظ دلربای تو به یک گفتار خوشنودم
ز وصل جان‌فزای تو به یک دیدار خرسندم
هوش مصنوعی: از سخن دل‌نواز تو با یک جمله خوشحال می‌شوم و از دیدن تو که جانم را تازه می‌کند، با یک نگاه راضی و خوشنود هستم.
وصالت، ای ز جان خوشتر، بیابم عاقبت روزی
ولی ار زنده بگذارد فراقت روزکی چندم
هوش مصنوعی: دوست‌داشتن تو، ای محبوب، از جانم هم عزیزتر است. امیدوارم روزی به وصل تو دست پیدا کنم، اما اگر مرگ اجازه ندهد و من در این فاصله از دوری‌ات رنج ببرم، تنها چند روزی را تحمل می‌کنم.
وطن گاه دل خود را به جز روی تو نگزینم
تماشاگاه جسم و جان به جز روی تو نپسندم
هوش مصنوعی: به جز چهره تو، جایی را به عنوان وطن و محل آرامش دل خود نمی‌پذیرم و به جز چهره تو، هیچ‌چیزی را برای تماشای جسم و جانم نمی‌پسندم.
ز هستی عراقی هست بر پای دلم بندی
جمال خوب خود بنما، گشادی ده ازین بندم
هوش مصنوعی: از وجود عراقی در دل من گره‌ای به وجود آمده است. لطفاً زیبایی خود را به من نشان بده و از این گره آزادیم کن.

حاشیه ها

1393/03/13 11:06
غلامعلی حامدبرقی

با عرض سلام و احترام در بند دوم سطر پنجم " میازار" صحیح است .