غزل شمارهٔ ۱۴۰
بکشم به ناز روزی سر زلف مشک رنگش
ندهم ز دست این بار، اگر آورم به چنگش
سر زلف او بگیرم، لب لعل او ببوسم
به مراد، اگر نترسم ز دو چشم شوخ شنگش
سخن دهان تنگش بود ار چه خوش، ولیکن
نرسد به هر زبانی سخن دهان تنگش
چون نبات میگدازم، همه شب، در آب دیده
به امید آنکه یابم شکر از دهان تنگش
بروم، ز چشم مستش نظری تمام گیرم
که بدان نظر ببینم رخ خوب لاله رنگش
چو کمان ابروانش فکند خدنگ غمزه
چه کنم که جان نسازم سپر از پی خدنگش؟
زلبش عتاب، یارب، چه خوش است!صلح اوخود
بنگر چگونه باشد؟ چو چنین خوش است جنگش
دلم آینه است و در وی رخ او نمینماید
نفسی بزن، عراقی، بزدا به ناله زنگش
اطلاعات
وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بکشم به ناز روزی سر زلف مشک رنگش
ندهم ز دست این بار، اگر آورم به چنگش
هوش مصنوعی: اگر روزی بتوانم با زیبایی او روبرو شوم، هرگز اجازه نخواهم داد که موهای خوشبو و سیاهش را از دست بدهم، حتی اگر به زحمت بیفتم تا او را به چنگ بیاورم.
سر زلف او بگیرم، لب لعل او ببوسم
به مراد، اگر نترسم ز دو چشم شوخ شنگش
هوش مصنوعی: من موهای او را بغم میزنم و لبهایش را میبوسم، به شرطی که از چشمان بازیگوشش نترسم.
سخن دهان تنگش بود ار چه خوش، ولیکن
نرسد به هر زبانی سخن دهان تنگش
هوش مصنوعی: هرچند که سخن او دلنشین و زیباست، اما به هر زبانی نمیتوان فهمید و بیان کرد.
چون نبات میگدازم، همه شب، در آب دیده
به امید آنکه یابم شکر از دهان تنگش
هوش مصنوعی: همانطور که گیاهی در آب ذوب میشود، من نیز همه شب با اشکهایم اینجا هستم و امیدوارم که از دهان باریکش شیرینی را پیدا کنم.
بروم، ز چشم مستش نظری تمام گیرم
که بدان نظر ببینم رخ خوب لاله رنگش
هوش مصنوعی: میخواهم بروم و از چشم خمارش نگاهی کامل بیندازم، زیرا با آن نگاه میتوانم زیبایی صورتش را که همچون لالهای رنگین است، ببینم.
چو کمان ابروانش فکند خدنگ غمزه
چه کنم که جان نسازم سپر از پی خدنگش؟
هوش مصنوعی: وقتی که ابروانش مانند کمان تیر غمزهای را به سمت من پرتاب کردند، چه کار میتوانم بکنم که جانم را به خاطر تیر او سپر نکنم؟
زلبش عتاب، یارب، چه خوش است!صلح اوخود
بنگر چگونه باشد؟ چو چنین خوش است جنگش
هوش مصنوعی: از لبهای معشوق عتاب و سرزنش چه زیباست! برای صلح و آشتی او خودت ببین که چه حالتی دارد؟ وقتی چنین جذاب است، جنگ و ستیزش نیز دلپذیر است.
دلم آینه است و در وی رخ او نمینماید
نفسی بزن، عراقی، بزدا به ناله زنگش
هوش مصنوعی: دل من مانند آینهای شفاف است، اما چهره محبوب در آن به خوبی نمایان نمیشود. به من اندکی نفس و حیات ببخش، ای عراقی، تا با نالهام صدای زنگ آن را بزدایی.
حاشیه ها
1394/08/17 00:11
نجمه
گمان میکنم در بیت چهارم، میبایست «چو» را جایگزین «چون» کرد.
1397/09/07 15:12
Dt۳ Pi۳۷
در بیت هفتم به جای«عتاب»، «عناب» نوشته شده

عراقی