گنجور

غزل شمارهٔ ۱۲۹

بر درت افتاده‌ام خوار و حقیر
از کرم، افتاده‌ای را دست گیر
دردمندم، بر من مسکین نگر
تا شود درد دلم درمان پذیر
از تو نگریزد دل من یک زمان
کالبد را کی بود از جان گزیر؟
دایهٔ لطفت مرا در بر گرفت
داد جای مادرم صد گونه شیر
چون نیابم بوی مهرت یک نفس
از دل و جانم برآید صد نفیر
دل، که با وصلت چنان خو کرده بود
در کف هجرت کنون مانده است اسیر
باز هجرت قصد جانم می‌کند
کشته‌ای را بار دیگر کشته گیر

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بر درت افتاده‌ام خوار و حقیر
از کرم، افتاده‌ای را دست گیر
هوش مصنوعی: من در درگاه تو به حالت خوار و حقیر افتاده‌ام، از روی مهربانی‌ات، کسی که به زمین افتاده است را یاری کن.
دردمندم، بر من مسکین نگر
تا شود درد دلم درمان پذیر
هوش مصنوعی: من در رنج و زحمت هستم، بر من که نیازمندم نظر کن تا شاید درد دلم برطرف شود.
از تو نگریزد دل من یک زمان
کالبد را کی بود از جان گزیر؟
هوش مصنوعی: دل من از تو دور نمی‌شود، چون چگونه می‌تواند جسم از روح جدا شود؟
دایهٔ لطفت مرا در بر گرفت
داد جای مادرم صد گونه شیر
هوش مصنوعی: مادری مهربان و دلسوز مرا در آغوش گرفت و به جای مادرم، انواع محبت و نوازش را به من عطا کرد.
چون نیابم بوی مهرت یک نفس
از دل و جانم برآید صد نفیر
هوش مصنوعی: وقتی که نتوانم بوی محبت تو را احساس کنم، بی‌وقفه از دل و جانم ناله‌ای بلند برمی‌خیزد.
دل، که با وصلت چنان خو کرده بود
در کف هجرت کنون مانده است اسیر
هوش مصنوعی: دل که به وصالت عادت کرده بود، حالا در دوران جدایی و هجرت، گرفتار و اسیر مانده است.
باز هجرت قصد جانم می‌کند
کشته‌ای را بار دیگر کشته گیر
هوش مصنوعی: دوباره هجرت به جانم حمله‌ور شده است، گویی که یک بار دیگر جانم را از من می‌گیرد.