گنجور

غزل شمارهٔ ۱۱۳

آخر این تیره شب هجر به پایان آید
آخر این درد مرا نوبت درمان آید
چند گردم چو فلک گرد جهان سرگردان؟
آخر این گردش ما نیز به پایان آید
آخر این بخت من از خواب درآید سحری
روز آخر نظرم بر رخ جانان آید
یافتم صحبت آن یار، مگر روزی چند
این همه سنگ محن بر سر ما زان آید
تا بود گوی دلم در خم چوگان هوس
کی مرا گوی غرض در خم چوگان آید؟
یوسف گم شده را گرچه نیابم به جهان
لاجرم سینهٔ من کلبهٔ احزان آید
بلبل‌آسا همه شب تا به سحر ناله زنم
بو که بویی به مشامم ز گلستان آید
او چه خواهد؟ که همی با وطن آید، لیکن
تا خود از درگه تقدیر چه فرمان آید
به عراق ار نرسد باز عراقی چه عجب!
که نه هر خار و خسی لایق بستان آید

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آخر این تیره شب هجر به پایان آید
آخر این درد مرا نوبت درمان آید
هوش مصنوعی: سرانجام این شب تاریک جدایی تمام خواهد شد و در نهایت، درد من هم به مرحله درمان خواهد رسید.
چند گردم چو فلک گرد جهان سرگردان؟
آخر این گردش ما نیز به پایان آید
هوش مصنوعی: چند بار باید مثل زمین دور خود بچرخم و در این دنیای پر از حیرت و سرگشتگی باشم؟ بالاخره این دورانی که می‌گذرانم نیز روزی به پایان خواهد رسید.
آخر این بخت من از خواب درآید سحری
روز آخر نظرم بر رخ جانان آید
هوش مصنوعی: در نهایت، امید دارم که بخت من بیدار شود و در آخرین لحظه، چهره محبوبم را ببینم.
یافتم صحبت آن یار، مگر روزی چند
این همه سنگ محن بر سر ما زان آید
هوش مصنوعی: من از صحبت آن دوست بهره‌مند شدم، اما نمی‌دانم چرا در این مدت، این همه سختی و مشکلات بر سر ما آوار شده است.
تا بود گوی دلم در خم چوگان هوس
کی مرا گوی غرض در خم چوگان آید؟
هوش مصنوعی: تا زمانی که تمایل و آرزوی من در دنیای پرشور و هیجان زندگی وجود دارد، هدف من به سراغم نمی‌آید و نمی‌تواند به دستم برسد.
یوسف گم شده را گرچه نیابم به جهان
لاجرم سینهٔ من کلبهٔ احزان آید
هوش مصنوعی: هرچند که نتوانم یوسف گم‌شده را پیدا کنم، اما در این دنیا به ناچار دل من پر از غم و اندوه است.
بلبل‌آسا همه شب تا به سحر ناله زنم
بو که بویی به مشامم ز گلستان آید
هوش مصنوعی: من مانند دلنوازترین پرنده، تمام شب تا سپیده‌دم نغمه سرایی می‌کنم تا بویی از گلستان به مشامم برسد.
او چه خواهد؟ که همی با وطن آید، لیکن
تا خود از درگه تقدیر چه فرمان آید
هوش مصنوعی: او چه چیز می‌خواهد؟ چرا که با کشور خود می‌آید، اما تا زمانی که از درگاه سرنوشت چه دستوری صادر شود، معلوم نیست.
به عراق ار نرسد باز عراقی چه عجب!
که نه هر خار و خسی لایق بستان آید
هوش مصنوعی: اگر کسی به عراق نرسد، چه شگفتی دارد! چرا که نه هر کسی شایسته ورود به باغ بستان است.

حاشیه ها

1394/06/19 14:09
علی عطارنژاد

غزلی بسیار زیبا و دل انگیز از بزرگ مرد ادب ایران زمین..این غزل را در آغاز بسیاری از برنامه های یک شاخه گل میخواندند..درود بر شما