غزل شمارهٔ ۱۱۴
صبا وقت سحر گویی ز کوی یار میآید
که بوی او شفای جان هر بیمار میآید
نسیم خوش مگر از باغ جلوه میدهد گل را
که آواز خوش از هر سو ز خلقی زار میآید
بیا در گلشن ای بیدل، به بوی گل برافشان جان
که از گلزار و گل امروز بوی یار میآید
گل از شادی همی خندد، من از غم زار میگریم
که از گلشن مرا یاد از رخ دلدار میآید
ز بستان هیچ در چشمم نمیآید، مگر آبی
که در چشمم ز یاد او دمی صدبار میآید
اگر گلزار میآید کسی را خوش، مرا باری
نسیم کوی او خوشتر ز صد گلزار میآید
مرا چه از گل و گلزار؟ کاندر دست امیدم
ز گلزار وصال یار زخم خار میآید
عراقی خسته دل هردم ز سویی میخورد زخمی
همه زخم بلا گویی برین افگار میآید
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
صبا وقت سحر گویی ز کوی یار میآید
که بوی او شفای جان هر بیمار میآید
هوش مصنوعی: باد صبحگاهی در وقت سحر انگار از کوی محبوب میوزد و بوی او به قدری دلپذیر است که همواره زندگیبخش و تسکیندهندهٔ جان هر دردی است.
نسیم خوش مگر از باغ جلوه میدهد گل را
که آواز خوش از هر سو ز خلقی زار میآید
هوش مصنوعی: نسیم دلانگیز تنها زمانی از باغ عبور میکند که گلها را زیبا نشان دهد و آواز دلنشین از هر سو به گوش میرسد، گویی که نالهی انسانها از درد و رنجشان است.
بیا در گلشن ای بیدل، به بوی گل برافشان جان
که از گلزار و گل امروز بوی یار میآید
هوش مصنوعی: بیایید در باغی که پر از گل است، تا با عطر گلها روح خود را تازه کنیم، زیرا امروز از باغ و گلها بوی محبوبمان به مشام میرسد.
گل از شادی همی خندد، من از غم زار میگریم
که از گلشن مرا یاد از رخ دلدار میآید
هوش مصنوعی: گل به خاطر شادی میخندد، ولی من از غم به شدت گریانم؛ چون یاد چهره معشوقم از باغ به یادم میآید.
ز بستان هیچ در چشمم نمیآید، مگر آبی
که در چشمم ز یاد او دمی صدبار میآید
هوش مصنوعی: در باغ هیچ چیز برایم قابل دیدن نیست، جز اشکی که به خاطر یاد او بارها از چشمانم سرازیر میشود.
اگر گلزار میآید کسی را خوش، مرا باری
نسیم کوی او خوشتر ز صد گلزار میآید
هوش مصنوعی: اگر کسی به گلزار میرود و از آنجا خوشحال میشود، برای من نسیم کوی محبوبم خوشتر از صد گلزار است.
مرا چه از گل و گلزار؟ کاندر دست امیدم
ز گلزار وصال یار زخم خار میآید
هوش مصنوعی: من چه نیازی به گل و باغ دارم؟ زیرا در دلم امید وصال معشوق دارم، اما این امید مانند خارهایی است که به من زخم میزند.
عراقی خسته دل هردم ز سویی میخورد زخمی
همه زخم بلا گویی برین افگار میآید
هوش مصنوعی: عراقی دلشکسته هر لحظه از سمتی به درد و غم میخورد، گویا هر زخم و مشکلی که بر او وارد میشود، باری سنگین بر دوشش است.