گنجور

غزل شمارهٔ ۱۱۰

نگارینی که با ما می‌نپاید
به ما دلخستگان کی رخ نماید؟
بیا، ای بخت، تا بر خود بموییم
که از ما یار آرامی نماید
اگر جانم به لب آید عجب نیست
به حیله نیم جانی چند پاید؟
به نقد این لحظه جانی میکن ای دل
شب هجر است، تا فردا چه زاید؟
مگر روشن شود صبح امیدم
مگر خورشید از روزن برآید
دلم را از غم جان وا رهاند
مر از من زمانی در رباید
عراقی، بر درش امید در بند
که داند، بو که ناگه واگشاید

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نگارینی که با ما می‌نپاید
به ما دلخستگان کی رخ نماید؟
هوش مصنوعی: آن یار زیبایی که با ما نمی‌ماند، چگونه می‌تواند به دل‌شکستگان‌مان نشان دهد که چه‌گونه است؟
بیا، ای بخت، تا بر خود بموییم
که از ما یار آرامی نماید
هوش مصنوعی: بیایید با هم به سرنوشت خود فکری کنیم، شاید از میان ما یاری پیدا شود که به ما آرامش بخشد.
اگر جانم به لب آید عجب نیست
به حیله نیم جانی چند پاید؟
هوش مصنوعی: اگر جانم به پایان نزدیک شود، عجیب نیست که با فریب و تدبیر، چندان مدتی زنده بمانم؟
به نقد این لحظه جانی میکن ای دل
شب هجر است، تا فردا چه زاید؟
هوش مصنوعی: این لحظه را با تمام وجود تجربه کن، ای دل، چون شب جدایی است و نمی‌دانی تا فردا چه پیش خواهد آمد.
مگر روشن شود صبح امیدم
مگر خورشید از روزن برآید
هوش مصنوعی: شاید روزی امیدهایم روشن شود و شاید خورشید از پنجره نورش را به زندگی‌ام بتاباند.
دلم را از غم جان وا رهاند
مر از من زمانی در رباید
هوش مصنوعی: دل من را از غم رهایی بده، زیرا مدت زمانی است که غم من را به اسارت گرفته است.
عراقی، بر درش امید در بند
که داند، بو که ناگه واگشاید
هوش مصنوعی: عراقی، در انتظار است که آیا درب امید باز خواهد شد یا نه، زیرا هیچ‌کس نمی‌داند چه زمان این اتفاق خواهد افتاد.