غزل شمارهٔ ۱۰۴
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
حاشیه ها
سلام لطفا بفرمایید مراد از رود سازاست اینجا؟ ومنظوراز سودشان جمله زیان است وزیانشان همه سود چیست وآیا به موردی خاص اشاره دارد؟
سرکوشان یعنی چه؟
سلام جناب پریشان
فکر کنم، یعنی آنچه در نظر مردم سود است مثل دنیا و ما فیها، از نظر اینها زیان است
و آنچه از نظر مردم زیان است، مثل فقر، برای اینها سود است
سرکوشان یعنی سر کوچه شان، یعنی عرفات سر کوچه شان است
من این شعر را بشکلی بسیار متفاوت شنیده و حفظم شده، گمانم توسط شاعر دیگری تضمین شده است
ای که در بزم وفا همچون ایاز محمود
گوش کن این نکته سر بسته ز.اسرار وجود
با رخی زرد و لبی خشک و دلی خون آلود
دوش رفتم به خرابات مرا راه نبود
بس زدم ناله و فریاد کس از من نشنود
بازگشتم از انجا به بر پیر خمار
به جنابش که رسیدم گله کردم بسیار
گفتم آری به خرابات نبودی دیار
یا که از دُرد کشان هیچ نبودند هشیار
یا که من هیچ بودم و هیچ کسم در نگشود
****************
پیر واقف شده از حال من مستحضر
گفت نومید مشو باز برو بار دگر
نیمی از شب بگذشت بیشترک یا گمتر
بازگشتم من از آنجا و زدم حلقه به در
رندی از غرفه برون کرد سر و رخ بنمود
گفت ای عاشق ز چه ره پیمایی
شور عشقت زده اینگونه به سر رسوایی؟
یا مگر نیست در این شهر تو را مأوایی
گو که خیر است در این وقت که را میخواهی
مست از خانه برون آمدنت بهر چه بود؟
******************************
گفتم ای سرو قد و لاله رخ و مشکین موی
عاشقان را خبر از حالت دیرینه مجوی
خواهم از عشق تو در پای خم افتم چو سبو
گفتمش در بگشا، گفت برو هرزه مگوی
کس در این نیمه شب بهر کسی در نگشود
************************
این نه کعبه است که هر طایفه اینجا آیند
این نه بت خانه که در پای بتان رخ سایند
این نه میخانه که هر دم قدحی پیمایند
این نه مسجد که هر لحظه درش بگشایند
که تو دیر آیی و اندر صف پیشان ایستی زود
*************************
کعبه اهل مراد است در او خوبانند
مجمع خلق جهان است در او حورانند
این خرابات مغان است در او رندانند
این همان جاست که چند طایفه اینجا همه سرگردانند
کافر و ارمنی و گبر و نصارا و جهود
*********************
گر تو خواهی که دم از صحبت جانان بزنی
شانه سان چنگ بر آن زلف پریشان بزنی
بعدمی بوسه بر آن لعل درخشان بزنی
یا قدم در ره نیکان و بزرگان بزنی
خاک پای همه شو تا که بیابی مقصود
*******************
ای نظامی تو مزن حلقه بر این در شب و روز
که تو از آتش سوزنده نیابی جز سوز
سالها بر در این دیر همچو ایازی تو بسوز
تا میسر شودت قصه سلطان محمود
در قالب محدود غزل ولی در حال روایت سرگذشتی همچون مثنوی! معرکه در معرکه ای از عراقی بزرگ.روحت شاد