گنجور

غزل شمارهٔ ۱۰

به یک گره که دو چشمت بر ابروان انداخت
هزار فتنه و آشوب در جهان انداخت
فریب زلف تو با عاشقان چه شعبده ساخت؟
که هر که جان و دلی داشت در میان انداخت
دلم، که در سر زلف تو شد، توان گه گه
ز آفتاب رخت سایه‌ای بر آن انداخت
رخ تو در خور چشم من است، لیک چه سود
که پرده از رخ تو برنمی‌توان انداخت
حلاوت لب تو، دوش، یاد می‌کردم
بسا شکر که در آن لحظه در دهان انداخت
من از وصال تو دل برگرفته بودم، لیک
زبان لطف توام باز در گمان انداخت
قبول تو دگران را به صدر وصل نشاند
دل شکستهٔ ما را بر آستان انداخت
چه قدر دارد، جانا، دلی؟ توان هردم
بر آستان درت صدهزار جان انداخت
عراقی از دل و جان آن زمان امید برید
که چشم جادوی تو چین در ابروان انداخت

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به یک گره که دو چشمت بر ابروان انداخت
هزار فتنه و آشوب در جهان انداخت
هوش مصنوعی: وقتی نگاه پرعاطفه‌ات بر ابروانت افتاد، هزاران مشکل و دردسر در دنیا به وجود آمد.
فریب زلف تو با عاشقان چه شعبده ساخت؟
که هر که جان و دلی داشت در میان انداخت
هوش مصنوعی: فریب و زیبایی موهای تو چه جذابیتی ایجاد کرد؟ که هر کسی که جان و دل داشت، تحت تأثیر قرار گرفت و درگیر عشق تو شد.
دلم، که در سر زلف تو شد، توان گه گه
ز آفتاب رخت سایه‌ای بر آن انداخت
هوش مصنوعی: دل من که در دام زلف تو گرفتار شده است، گاهی اوقات با تابش آفتاب چهره‌ات، سایه‌ای بر آن می‌افتد.
رخ تو در خور چشم من است، لیک چه سود
که پرده از رخ تو برنمی‌توان انداخت
هوش مصنوعی: چهره‌ی تو در برابر چشمانم است، اما چه فایده که نمی‌توانم پرده را از روی چهره‌ات کنار بزنم.
حلاوت لب تو، دوش، یاد می‌کردم
بسا شکر که در آن لحظه در دهان انداخت
هوش مصنوعی: دوست داشتنی‌های تو را به یاد می‌آوردم، دقیقا مثل لحظاتی که شکر در دهان می‌گذارم و از طعم شیرین آن لذت می‌برم.
من از وصال تو دل برگرفته بودم، لیک
زبان لطف توام باز در گمان انداخت
هوش مصنوعی: من از دیدن و بودن کنار تو دل کنده بودم، اما زبان محبت تو هنوز مرا در اشتباه انداخت و به خیال و امید واداشت.
قبول تو دگران را به صدر وصل نشاند
دل شکستهٔ ما را بر آستان انداخت
هوش مصنوعی: قبول تو دیگران را به اوج و مقام رساند، اما دل شکستهٔ ما را بر درگاه تو قرار داد.
چه قدر دارد، جانا، دلی؟ توان هردم
بر آستان درت صدهزار جان انداخت
هوش مصنوعی: عزیزم، چقدر ظرفیت دارد دل تو؟ من هر لحظه می‌توانم هزاران جان را در مقابل درگاه تو فدای تو کنم.
عراقی از دل و جان آن زمان امید برید
که چشم جادوی تو چین در ابروان انداخت
هوش مصنوعی: عراقی در آن زمان از دل و جان امیدش را از دست داد، چون چشم‌های جادوی تو چین و شور خاصی در ابروهایت ایجاد کرده بود.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۰ به خوانش سهیل قاسمی

حاشیه ها

1388/11/31 03:01
mareshtani

mesraje awale beide akhir(as)mesraje akhir(tschin)
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.

1388/11/05 15:02
mareshtani

mesraje awale akhir asdelojan

1388/11/05 15:02
mareshtani

bebakhshed manzuram mesraje awale beide akhir
---
پاسخ: گویا همان غلط املایی است که در حاشیهٔ اول فرموده بودید، لذا تصحیح شده است.