قصیدهٔ شمارهٔ ۳ - در مدح شیخ عزیزالدین محمد الحاجی
اگر وقت سحر بادی ز کوی یار در جنبد
دل بیمار مشتاقان ز هر سو زار در جنبد
ور از زلفش صبا بویی به کوی بیدلان آرد
ز هر کویی دو صد بیدل روان افگار در جنبد
ز باد کوی او در دم دل رنجور جان یابد
ز یاد روی او هر دم دل بیمار در جنبد
چو بینی جنبش عاشق مشو منکر که عشق او
دلی را چون بجنباند تنش ناچار در جنبد
چو از باد هوا دریا بجنبد بس عجب نبود
کزان باد هوای او دل ابرار در جنبد
ولی چون دیدهٔ منکر نبیند دیدهٔ باطن
ز ظاهر جنبشی بیند دلش زان کار در جنبد
بیا تا بینی، ای منکر، دلی از همت مردی
که در صحرای قرب حق همی طیار در جنبد
ولی حق عزیزالدین محمد حاجی آن عاشق
که گرد کعبهٔ وحدت همی صدبار در جنبد
همه عالم شود مستغرق انوار او آن دم
که دریای روان او ز شوق یار در جنبد
چو بیند دیدهٔ جانش جمال یار، بخروشد
دلش زان چون عیان گردد رخ دلدار در جنبد
چو انوار یقین بر وی فرود آمد بیارامد
دل و جان و تنش چون زان همه انوار در جنبد
جمال جانش ار بیند که و صحرا به رقص آید
کمال وحدت ار یابد در و دیوار در جنبد
نجبید تا ضمیر او ندرد پردههای غیب
چو بر وی منکشف گردد همه اسرار در جنبد
نشان جام کیخسرو که میگویند بنماید
ضمیر پاک او آن دم که از اذکار در جنبد
بر آن خوانی که عیسی خورد روحش دمبدم شیند
در آن آتش که موسی شد سمندروار در جنبد
ز دست ساقی همت دو صد باده بیاشامد
چو شد سرمست برخیزد ولی هشیار در جنبد
در آن سر وقت کان عاشق شود سرمست اگر ناگه
نظر در کوه اندازد که و کهسار در جنبد
فضای سینه از صورت چو خالی کرد بخرامد
درخت جانش از معنی چو شد پربار در جنبد
بجنبد چون فلک هر سو هزاران پرده پیش او
چو زان یک را بسوزاند همه استار در جنبد
فلک گر زو امان یابد زمین آسا بیاساید
زمین را گر دهد فرمان فلک کردار در جنبد
فلک خود از برای آن همی گرد زمین گردد
که بر روی زمین مردی چنو عیار در جنبد
قلندروار در جنبد ز گفت مطرب خوشگو
چو حق با او سخن گوید از آن گفتار در جنبد
زهی آراسته ذاتت به اسمای صفات حق
ز ذکر پیش ذات تو دو عالم خوار در جنبد
زهی خلق کریم تو معطر کرده عالم را
خجل گشته ازو بادی که از گلزار در جنبد
عراقی کی تواند گفت مدح تو؟ ولی مفلس
بدانچش دسترس باشد بدان مقدار در جنبد
اگر پیش سلیمانی برد پای ملخ موری
روا باشد که هر شخصی ز استظهار در جنبد
به انوار یقین بادا دل و جان و تنت روشن
همیشه تا ز ذوق تن دل احرار در جنبد
قصیدهٔ شمارهٔ ۲ - در مدح شیخ بهاء الدین زکریا ملتانی: لاح صباح الوصال در شموس القرابقصیدهٔ شمارهٔ ۴ - فی مدح شیخ صدرالدین: دل تو را دوستتر ز جان دارد
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
اگر وقت سحر بادی ز کوی یار در جنبد
دل بیمار مشتاقان ز هر سو زار در جنبد
هوش مصنوعی: اگر در سحرگاهان، بادی از سمت کوی معشوق بوزد، دل بیمار و عاشقان از هر طرف به شوق و شور میلرزید.
ور از زلفش صبا بویی به کوی بیدلان آرد
ز هر کویی دو صد بیدل روان افگار در جنبد
هوش مصنوعی: اگر نسیمی از زلف آن معشوق بویی به خیابان دلسوختگان بیاورد، از هر گوشهای دوصد عاشق بیدل به حرکت درمیآیند و به جنب و جوش درمیآیند.
ز باد کوی او در دم دل رنجور جان یابد
ز یاد روی او هر دم دل بیمار در جنبد
هوش مصنوعی: از نسیم کوی او، دل خسته جان میگیرد و به یاد چهرهاش، هر لحظه دل بیمار در تلاطم است.
چو بینی جنبش عاشق مشو منکر که عشق او
دلی را چون بجنباند تنش ناچار در جنبد
هوش مصنوعی: وقتی که عشق کسی را در حال حرکت و احساس میبینی، نباید منکر آن شوی. زیرا وقتی قلبی تحت تأثیر عشق قرار گیرد، بدن آن فرد نیز به طور طبیعی به این احساسات واکنش نشان میدهد و به تکاپو میافتد.
چو از باد هوا دریا بجنبد بس عجب نبود
کزان باد هوای او دل ابرار در جنبد
هوش مصنوعی: وقتی دریا به خاطر وزش باد حرکت کند، جای شگفتی نیست؛ زیرا دلهای پاکان نیز بر اثر آن باد نرم و متأثر میشود.
ولی چون دیدهٔ منکر نبیند دیدهٔ باطن
ز ظاهر جنبشی بیند دلش زان کار در جنبد
هوش مصنوعی: اگر کسی به باطن و حقیقت اشیاء توجه نکند و فقط به ظاهر آنها نگاه کند، نمیتواند واقعیت را درک کند. در این حالت، دل و احساسات او به خاطر آنچه که میبیند، دچار تکان و تغییر میشوند، اما این تغییرات واقعی و عمیق نیستند. در واقع، درک نادرست از امور سطحی و ظاهری میتواند باعث به هم ریختن دل و احساسات فرد شود.
بیا تا بینی، ای منکر، دلی از همت مردی
که در صحرای قرب حق همی طیار در جنبد
هوش مصنوعی: بیا و ببین که آیا میتوانی وجود دلی را از عزم و اراده مردی در بیابان قرب خدا انکار کنی که مانند پرندهای در حرکت است.
ولی حق عزیزالدین محمد حاجی آن عاشق
که گرد کعبهٔ وحدت همی صدبار در جنبد
هوش مصنوعی: ولی حق، محمد حاجی عزیزالدین، آن عاشق را در نظر داشته که چندین بار دور کعبهٔ وحدت میچرخد.
همه عالم شود مستغرق انوار او آن دم
که دریای روان او ز شوق یار در جنبد
هوش مصنوعی: در آن لحظه که عشق معشوق در قلب انسان شعلهور میشود، تمامی جهان در نور و درخشش او غرق میشود و در دریاچه وجودش، احساسات و شور و شوق به حرکت درمیآید.
چو بیند دیدهٔ جانش جمال یار، بخروشد
دلش زان چون عیان گردد رخ دلدار در جنبد
هوش مصنوعی: وقتی که چشم جانش زیبایی محبوبش را میبیند، دلش از شادی و شگفتی به تپش میافتد، چون وقتی که چهرهی محبوبش به وضوح نمایان شود، احساسات درونش به حرکت در میآید.
چو انوار یقین بر وی فرود آمد بیارامد
دل و جان و تنش چون زان همه انوار در جنبد
هوش مصنوعی: زمانی که نور یقین بر او تابید، دل و جان و بدنش آرام گرفت، اما چون این نور در حرکت بود، او نیز ناآرامی و جنب و جوش را احساس کرد.
جمال جانش ار بیند که و صحرا به رقص آید
کمال وحدت ار یابد در و دیوار در جنبد
هوش مصنوعی: اگر زیبایی جان او را ببیند، صحرا به رقص درمیآید و اگر کمال یگانگی به دست آورد، در و دیوار به حرکت درمیآید.
نجبید تا ضمیر او ندرد پردههای غیب
چو بر وی منکشف گردد همه اسرار در جنبد
هوش مصنوعی: به او اجازه ندهید که برآشوبد و خود را نشان دهد؛ زیرا هنگامی که پردههای پنهان از پیش رویش کنار رود، تمامی اسرار در حال جنبش و تغییر خواهند بود.
نشان جام کیخسرو که میگویند بنماید
ضمیر پاک او آن دم که از اذکار در جنبد
هوش مصنوعی: نشان جام کیخسرو، که از آن صحبت میشود، نشاندهندهی روح پاک اوست در زمانی که به ذکر و یاد خدا مشغول میشود.
بر آن خوانی که عیسی خورد روحش دمبدم شیند
در آن آتش که موسی شد سمندروار در جنبد
هوش مصنوعی: در جایی که عیسی غذا خورد و روحش در آنجا دائماً به او زندگی میبخشید، در آتش این مکان، موسی نیز مانند سمندر به حرکت درمیآید.
ز دست ساقی همت دو صد باده بیاشامد
چو شد سرمست برخیزد ولی هشیار در جنبد
هوش مصنوعی: از دست ساقی، با تلاش و همت، دو صد جام می نوشید. وقتی که مست و شاداب شد، برخیزد، اما به حال هشیار و مراقب باقی بماند.
در آن سر وقت کان عاشق شود سرمست اگر ناگه
نظر در کوه اندازد که و کهسار در جنبد
هوش مصنوعی: وقتی عشق وجود آدمی را سرشار میکند، ممکن است ناگهان نگاهش به کوهها بیفتد و ببیند که کوهها نیز به جنب و جوش درآمدهاند.
فضای سینه از صورت چو خالی کرد بخرامد
درخت جانش از معنی چو شد پربار در جنبد
هوش مصنوعی: وقتی که قلب از زیباییها و ظواهر خالی شد، درخت جان انسان با معنی و مفاهیم پر بار میشود و در نتیجه، زندگی پر تحرکی پیدا میکند.
بجنبد چون فلک هر سو هزاران پرده پیش او
چو زان یک را بسوزاند همه استار در جنبد
هوش مصنوعی: هر جا که برود، مانند فلک، هزاران پرده در پیشش وجود دارد، ولی وقتی که یکی از آن پردهها را بسوزاند، همه ستارهها هم در حرکت خواهند بود.
فلک گر زو امان یابد زمین آسا بیاساید
زمین را گر دهد فرمان فلک کردار در جنبد
هوش مصنوعی: اگر آسمان از او (پروردگار) بیاساید، زمین آرام میگیرد و آسوده میشود. اما اگر آسمان فرمانی دهد، زمین نیز باید بر اساس آن عمل کند و به حرکت درآید.
فلک خود از برای آن همی گرد زمین گردد
که بر روی زمین مردی چنو عیار در جنبد
هوش مصنوعی: آسمان به خاطر وجود مردی چون تو بر زمین میچرخد و حرکت میکند.
قلندروار در جنبد ز گفت مطرب خوشگو
چو حق با او سخن گوید از آن گفتار در جنبد
هوش مصنوعی: چون دل آزاد و رها باشد و انسان با شور و شوق به زندگی بپردازد، مانند یک قلندر به حرکت درمیآید. وقتی که نوازنده با کلام دلنشینش سخن میگوید و حقایق را بیان میکند، از این صحبتها دل انسان به جنب و جوش میآید و روح او زنده میشود.
زهی آراسته ذاتت به اسمای صفات حق
ز ذکر پیش ذات تو دو عالم خوار در جنبد
هوش مصنوعی: تو دارای صفات و ویژگیهای ارزشمند و زیبایی هستی که به واسطه آنها، دو عالم در مقابل تو کوچکتر و ناتوان به نظر میرسند.
زهی خلق کریم تو معطر کرده عالم را
خجل گشته ازو بادی که از گلزار در جنبد
هوش مصنوعی: ای کاش! تو با خلاقیت و مهربانیات، به عالم بویی خوش بخشیدهای. بادی که از باغ گل میوزد، از شرم این بوی خوش خود را پنهان کرده است.
عراقی کی تواند گفت مدح تو؟ ولی مفلس
بدانچش دسترس باشد بدان مقدار در جنبد
هوش مصنوعی: هیچکس نمیتواند به اندازهای که شایستهی توست تو را ستایش کند؛ اما شخصی نیازمند و فقیر هم میتواند از آنچه در توانش هست، بهاندازهای که ممکن است به تمجید تو بپردازد.
اگر پیش سلیمانی برد پای ملخ موری
روا باشد که هر شخصی ز استظهار در جنبد
هوش مصنوعی: اگر ملخی زیر پای سلیمان برود، این جایز است که هر انسانی از حمایت و پشتیبانی خود بهرهمند شود.
به انوار یقین بادا دل و جان و تنت روشن
همیشه تا ز ذوق تن دل احرار در جنبد
هوش مصنوعی: باشد که دل، جان و بدنت همیشه با نور یقین روشنی یابد، تا از لذتهای جسمی، دل آزادیخواهان به جنبش وامدار شود.