گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۲ - در مدح شیخ بهاء الدین زکریا ملتانی

لاح صباح الوصال در شموس القراب
صاح قماری الطرب دار کئوس الشراب
شاهد سرمست من دید مرا در خمار
داد ز لعل خودم در عقیق مذاب
چهرهٔ زیبای او برده ز من صبر و هوش
جام طرب زای او کرده نهادم خراب
من ز جهان بی‌خبر، کرد دل من نظر
دید جهانی دگر برتر ازین نه نقاب
ساحت آن دلگشای روضهٔ آن جانفزای
ذرهٔ آن آفتاب سایهٔ آن مهر ناب
دل متحیر درو کینت جهانی عظیم
جان متعجب درو کینت گشاد عجاب
هاتف مشکل گشای گشت مرا رهنمای
گفت بگویم تو را گر نکنی اضطراب
عکس جمال قدیم نور بهای قدیر
کرد جمال آشکار از تتق بی‌حجاب
شعشعهٔ روی او کرد جهان مستنیر
لخلخهٔ خوی او کرد جهان مستطاب
نور جبینش به روز مشرق صبح یقین
صبح ضمیرش به شب مطلع صد آفتاب
دیدهٔ ادراک او ناظر احکام لوح
چشم دل پاک او مشرق ام‌الکتاب
خاطر وقاد او کاشف اسرار غیب
پرتو انوار او محرق نور حجاب
از رغبوتش فراغ وز رهبوتش امان
در ملکوتش خیم در جبروتش قباب
در دم او تافته از دم عیسی نشان
در دلش افروخته ز آتش موسی شهاب
ساقی لطف قدم داده به جام کرم
بهر دلش دم بدم از خم خلقت شراب
کرده دو صد بحر نوش تا شده یکدم ز هوش
باز شده در خروش سینهٔ او کاب آب
اصبح مستبشرا من سبحات‌الجمال
اشرق مستهترا من سطوات‌القراب
لاح من اسراره طلعت صبح‌الیقین
راح بانواره ظلمت لیل ارتیاب
راهبر اصفیا پیشرو اولیا
هم کنف انبیا صاحب حق کامیاب
شیخ شیوخ جهان قطب زمین و زمان
غوث همه انس و جان معتق مالک رقاب
ناشر علم‌الیقین کاشف عین‌الیقین
واجد حق‌الیقین هادی مهدی خطاب
مفضل فاضل پناه عالم عالم نواز
مکمل کامل صفات عالی عالی‌جناب
پرسی اگر در جهان کیست امام‌الامام؟
نشنوی از آسمان جز زکریا جواب
نیستی ار مستحیل از پس آل رسول
آمدی از حق یقین وحی بدو صد کتاب
در نظر همتش هر دو جهان نیم جو
در کف دریا و شش هفت فلک یک حباب
سالک مسلوک را در بر او بازگشت
طالب مطلوب را از در او فتح باب
سدهٔ اقبال او قبلهٔ اهل ثواب
کعبهٔ افضال او مامن اهل‌العقاب
نظرة انعامه روح قلوب الصدور
تربت اقدامه کحل عیون النقاب
ای به تو روشن جهان ذره چه گوید ثنا؟
خاطر من شب پره مدح تو خورشید تاب
پیش سلیمان چو مور تحفه‌ای آرم ملخ
مجلس داود را نغمه طنین ذباب
خاک درت را از آن دردسری می‌دهم
بو که دهد بوی او درد دلم را گلاب
چنگ به فتراک تو زان زده‌ام بنده‌وار
تا کنیم روز عرض با خدمت هم رکاب
در کنف لطف تو برده عراقی پناه
درگه رحمان بود عاجزکان را مآب
گر شنود مصطفی مدحت حسان تو
گویدم احسنت قد جرت کنوزالصواب
باد به انفاس تو زنده دل عاشقان
تا بود انفاس خلق در دو جهان بی‌حساب
چاکر درگاه تو اهل سما چون ملوک
خاک کف پای تو اهل زمین چون تراب

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

لاح صباح الوصال در شموس القراب
صاح قماری الطرب دار کئوس الشراب
هوش مصنوعی: بیدار شو در روشنایی وصال، وقتی که خورشیدهای خوشبختی درخشان هستند. بیایید جشن بگیریم و از نوشیدنی‌های خوشمزه لذت ببریم.
شاهد سرمست من دید مرا در خمار
داد ز لعل خودم در عقیق مذاب
هوش مصنوعی: دلبند مست من مرا در حال بیماری عشق دید و از زیبایی‌های خودم، به من هدایایی از عشق و محبت داد.
چهرهٔ زیبای او برده ز من صبر و هوش
جام طرب زای او کرده نهادم خراب
هوش مصنوعی: صورت زیبای او باعث شده که من صبر و حالم را از دست بدهم، و جام شادی‌ام را هم خراب کرده است.
من ز جهان بی‌خبر، کرد دل من نظر
دید جهانی دگر برتر ازین نه نقاب
هوش مصنوعی: من از دنیا بی‌خبر بودم، اما دلم به چیز دیگری راه پیدا کرد و جهانی را دید که از اینجا بهتر و بالاتر است، نه یک پوشش و ظاهر.
ساحت آن دلگشای روضهٔ آن جانفزای
ذرهٔ آن آفتاب سایهٔ آن مهر ناب
هوش مصنوعی: جایگاه دل‌نشین و خوشایند شگفت‌انگیز، داستانی از زندگی‌بخش‌ترین و درخشان‌ترین نور، همچون سایه‌ای از خورشید خالص و ناب است.
دل متحیر درو کینت جهانی عظیم
جان متعجب درو کینت گشاد عجاب
هوش مصنوعی: دل در شگفتی از عشق توست، چرا که جهانی بزرگ در آن نهفته است. جان نیز در حیرت از محبت تو است که این شگفتی را به گستردگی احساس می‌کند.
هاتف مشکل گشای گشت مرا رهنمای
گفت بگویم تو را گر نکنی اضطراب
هوش مصنوعی: فرشته‌ای که مشکلات را حل می‌کند، به من راهنمایی کرد و گفت اگر نخواهی نگران شوی، حرف‌هایی برای گفتن دارم.
عکس جمال قدیم نور بهای قدیر
کرد جمال آشکار از تتق بی‌حجاب
هوش مصنوعی: تصویر زیبایی قدیمی ارزش نور را به نمایش گذاشت و زیبایی آشکار بدون هیچ پوششی جلوه‌گر شد.
شعشعهٔ روی او کرد جهان مستنیر
لخلخهٔ خوی او کرد جهان مستطاب
هوش مصنوعی: نور چهره‌اش جهان را روشن کرده است و دلیری و وجود او هم بر زیبایی‌های دنیا افزوده است.
نور جبینش به روز مشرق صبح یقین
صبح ضمیرش به شب مطلع صد آفتاب
هوش مصنوعی: زیبایی و درخشندگی پیشانی او مانند نور صبحگاهان است که روشنایی خاصی دارد. دلش نیز همچون شب تیره‌ای است که در آن صدها خورشید طلوع می‌کنند و روشنی می‌بخشند.
دیدهٔ ادراک او ناظر احکام لوح
چشم دل پاک او مشرق ام‌الکتاب
هوش مصنوعی: چشم او که توانایی درک دارد، نظاره‌گر قوانین نوشته شده بر لوح جان است و دل پاک او مانند منبع نور این کتاب بزرگ است.
خاطر وقاد او کاشف اسرار غیب
پرتو انوار او محرق نور حجاب
هوش مصنوعی: دل هوشیار او، رازهای پنهان را آشکار می‌کند و روشنی‌های او، نور حجاب‌ها را می‌سوزاند.
از رغبوتش فراغ وز رهبوتش امان
در ملکوتش خیم در جبروتش قباب
هوش مصنوعی: از عشق و محبت او رهایی یافته‌ام و در امنیتی که از رهبری‌اش دارم، در دنیای معنوی‌اش چادر زده‌ام و در قدرت و عظمت او ساکن هستم.
در دم او تافته از دم عیسی نشان
در دلش افروخته ز آتش موسی شهاب
هوش مصنوعی: در وجود او نشانه‌ای از روح عیسی موجود است و در دل او نوری درخشان از آتش موسی شعله‌ور است.
ساقی لطف قدم داده به جام کرم
بهر دلش دم بدم از خم خلقت شراب
هوش مصنوعی: ای ساقی، با لطف خود به جام محبت پر کرده‌ای و به خاطر دل خود هر لحظه از خمره‌ی آفرینش شراب می‌ریزی.
کرده دو صد بحر نوش تا شده یکدم ز هوش
باز شده در خروش سینهٔ او کاب آب
هوش مصنوعی: او دوصد دریا از باده نوشیده تا به یک لحظه از خود بی‌خود شده و اکنون در صدای سینه‌اش مانند آب، تلاطم و جوشش پیدا است.
اصبح مستبشرا من سبحات‌الجمال
اشرق مستهترا من سطوات‌القراب
هوش مصنوعی: صبح با زیبایی‌های چهره دلپذیرش درخشید و با جلوه‌های محسوسش، شگفتی و سرخوشی را به ارمغان آورد.
لاح من اسراره طلعت صبح‌الیقین
راح بانواره ظلمت لیل ارتیاب
هوش مصنوعی: نگاه کن به رازهای طلوع صبح یقین که از دل تاریکی شب تردید می‌گریزد.
راهبر اصفیا پیشرو اولیا
هم کنف انبیا صاحب حق کامیاب
هوش مصنوعی: رهبر اصحاب و دوستان خدا، پیشوای اولیا و هم‌پای انبیا است که صاحب حق و کامیابی است.
شیخ شیوخ جهان قطب زمین و زمان
غوث همه انس و جان معتق مالک رقاب
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف مقام والای یک شیخ یا عالم روحانی می‌پردازد که او را رهبری بزرگ و مرکز زمین و زمان می‌داند. او به عنوان نجات‌دهنده‌ای برای انسان‌ها شناخته می‌شود و همگان به او تعلق خاطر و ارادت دارند. این شخصیت روحانی به نوعی قدرت و تسلط بر روح‌ها و جان‌های دیگران دارد و می‌تواند به راهنمایی و هدایت آن‌ها بپردازد.
ناشر علم‌الیقین کاشف عین‌الیقین
واجد حق‌الیقین هادی مهدی خطاب
هوش مصنوعی: نشر دهنده دانسته‌های مطمئن، آگاه به حقیقت واقعی، دارنده یقین کامل، راهنمای مهدی خطاب است.
مفضل فاضل پناه عالم عالم نواز
مکمل کامل صفات عالی عالی‌جناب
هوش مصنوعی: مفضل، که شخصی برجسته و دانشمند است، پناهگاهی برای عالمانی است که نیاز به حمایت دارند. او با ویژگی‌های کامل و صفات نیکو، به خوبی از آنان پذیرایی می‌کند.
پرسی اگر در جهان کیست امام‌الامام؟
نشنوی از آسمان جز زکریا جواب
هوش مصنوعی: اگر از من بپرسی که در این دنیا امام‌الامام کیست، فقط صدای زکریا را از آسمان خواهی شنید.
نیستی ار مستحیل از پس آل رسول
آمدی از حق یقین وحی بدو صد کتاب
هوش مصنوعی: اگر تو برای ورود به دنیای حق و حقیقت، پس از آل پیامبر، تلاش کردی و بر روی به دست آوردن دانش و آگاهی از حق، صد کتاب و نوشته را مطالعه کرده‌ای، به این معناست که نمی‌توانی به طور کامل درک کنی که در چه وضعیتی قرار داری و راه را بیانجامی.
در نظر همتش هر دو جهان نیم جو
در کف دریا و شش هفت فلک یک حباب
هوش مصنوعی: در نگاه کسی که اراده و خواسته بالایی دارد، نه تنها دنیا بلکه همه چیزهای بزرگ و عظیم به اندازه یک قطره در دریا به نظر می‌رسد و حتی گستردگی آسمان‌ها هم مانند یک حباب ساده جلوه می‌کند.
سالک مسلوک را در بر او بازگشت
طالب مطلوب را از در او فتح باب
هوش مصنوعی: سالک (کسی که در مسیر معنوی قدم می‌گذارد) به مقصد خود بازمی‌گردد و کسی که به دنبال آن مقصود است، از در او به خواسته‌اش دست می‌یابد.
سدهٔ اقبال او قبلهٔ اهل ثواب
کعبهٔ افضال او مامن اهل‌العقاب
هوش مصنوعی: عصر خوشبختی او، محل توجه و عبادت نیکوکاران است و برتری‌های او، پناهگاه کسانی است که مورد عذاب قرار گرفته‌اند.
نظرة انعامه روح قلوب الصدور
تربت اقدامه کحل عیون النقاب
هوش مصنوعی: نگاه مهربان او جان دل‌های در سینه را تسکین می‌دهد و خاک‌پایی که او بر آن قدم می‌نهد، همچون سرمه‌ای است که در چشمان نقاب‌زده قرار می‌گیرد.
ای به تو روشن جهان ذره چه گوید ثنا؟
خاطر من شب پره مدح تو خورشید تاب
هوش مصنوعی: ای روشنایی که جهان به وجود توست، چه چیزی می‌تواند در ستایش تو بگوید؟ در حالی که دل من مانند شب‌پره‌ای است که در مدح و ستایش تو، به نور خورشید تابناک تو می‌نگرد.
پیش سلیمان چو مور تحفه‌ای آرم ملخ
مجلس داود را نغمه طنین ذباب
هوش مصنوعی: وقتی که به حضور سلیمان می‌رسم، مانند یک موری کوچک یک هدیه برای او می‌آورم، اما برای مجلس داود، موسیقی‌ای شگفت‌انگیز و دلنواز مثل صدای زنبور عسل دارم.
خاک درت را از آن دردسری می‌دهم
بو که دهد بوی او درد دلم را گلاب
هوش مصنوعی: من خاک در خانه‌ات را به دردسری می‌دهم که بوی او، درد دل من را به گلاب تبدیل کند.
چنگ به فتراک تو زان زده‌ام بنده‌وار
تا کنیم روز عرض با خدمت هم رکاب
هوش مصنوعی: من چون بندۀ توام و با کمال فروتنی به سوی تو آمده‌ام تا در روز موعود با تو در خدمت باشم و در کنار تو قرار بگیرم.
در کنف لطف تو برده عراقی پناه
درگه رحمان بود عاجزکان را مآب
هوش مصنوعی: عراقی به دامان لطف تو پناه آورده است، زیرا درگاه خداوند رحمان به روی ناتوانان گشوده است.
گر شنود مصطفی مدحت حسان تو
گویدم احسنت قد جرت کنوزالصواب
هوش مصنوعی: اگر مصطفی یعنی پیامبر (ص) بخواهد مدح تو را بشنود، خواهد گفت: آفرین! تو به راستی برترین و صاحب حق هستی.
باد به انفاس تو زنده دل عاشقان
تا بود انفاس خلق در دو جهان بی‌حساب
هوش مصنوعی: تا زمانی که نفس‌های تو وجود دارد، دل‌های عاشقان زنده و سرشار از زندگی هستند، چرا که نفس‌های مردم در این دو جهان بی‌اندازه و بی‌حساب است.
چاکر درگاه تو اهل سما چون ملوک
خاک کف پای تو اهل زمین چون تراب
هوش مصنوعی: خدمتگزار درگاه شما مانند فرشتگان آسمانی است، و مردم عادی روی زمین مانند خاکی هستند که در پای شما قرار دارد.