گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷ - در مدح شیخ بهاء الدین زکریا ملتانی

می بیاور ساقیا، تا خویشتن را کم زنیم
کار خود چون زلف خوبان در هم و برهم زنیم
از سر مستی همه دریای هستی بر کشیم
فارغ آییم از خود و هر دو جهان را کم زنیم
بگسلیم از هم طناب خیمهٔ هفت آسمان
خیمهٔ همت ورای نیلگون طارم زنیم
لایق میدان ما چون نیست نه گوی فلک
شاید ار چوگان زلف یار خم در خم زنیم
جام کیخسرو به کف داریم پس شاید که ما
دم به دم در بزم وصل یار جام جم زنیم
چون درآید از در او، در پایش اندازیم سر
دست در زلف درازش گاه‌گاهی هم زنیم
خاک روییم از سر کویش به جاروب وفا
ور بماند گردکی، از دیده او را نم زنیم
پای چون روح‌القدس بر دیدهٔ صورت نهیم
آتشی از سوز دل در سنگر آدم زنیم
خرمن هستی به باد بی‌نیازی در دهیم
دست در فتراک صاحب همت اعظم زنیم
شیخ ربانی بهاء الحق والدین آنکه ما
بوسه بر خاک درش چون قدسیان هر دم زنیم

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

می بیاور ساقیا، تا خویشتن را کم زنیم
کار خود چون زلف خوبان در هم و برهم زنیم
هوش مصنوعی: ای ساقی، بیا و می را بیاور تا خود را فراموش کنیم و به همین خاطر، کارهای خود را مانند زلف‌های زیبا درهم و برهم کنیم.
از سر مستی همه دریای هستی بر کشیم
فارغ آییم از خود و هر دو جهان را کم زنیم
هوش مصنوعی: در حالتی از نشئگی، همه چیز را در خود جمع کنیم و از دغدغه‌های خود و دنیای بیرون آزاد شویم.
بگسلیم از هم طناب خیمهٔ هفت آسمان
خیمهٔ همت ورای نیلگون طارم زنیم
هوش مصنوعی: ما از هم جدا می‌شویم تا بندهای آسمان را پاره کنیم و با اراده‌ای قوی، بالاتر از آبی آسمان، برپا کنیم.
لایق میدان ما چون نیست نه گوی فلک
شاید ار چوگان زلف یار خم در خم زنیم
هوش مصنوعی: در میدان عشق، هیچ‌کس به پای ما نمی‌رسد، شاید اگر موهای معشوق را به شکل زیبا و خمیده بیاراییم، بازی گوی و چوگان جذاب‌تر شود.
جام کیخسرو به کف داریم پس شاید که ما
دم به دم در بزم وصل یار جام جم زنیم
هوش مصنوعی: ما جام کیخسرو را در دست داریم، بنابراین شاید بتوانیم هر لحظه در مهمانی وصال یار، جام جم را پر کنیم.
چون درآید از در او، در پایش اندازیم سر
دست در زلف درازش گاه‌گاهی هم زنیم
هوش مصنوعی: وقتی او وارد شود، ما سر خود را به نشانه احترام به پایش می‌گذاریم و گاهی نیز دست خود را در میان زلف‌های بلندش می‌زنیم.
خاک روییم از سر کویش به جاروب وفا
ور بماند گردکی، از دیده او را نم زنیم
هوش مصنوعی: ما از خاک در و دیوار کوی تو، با وفاداری و محبت، جارو می‌زنیم و حتی یک ذره غبار برنمی‌داریم تا هیچ نشانی از آن در چشم ما نماند.
پای چون روح‌القدس بر دیدهٔ صورت نهیم
آتشی از سوز دل در سنگر آدم زنیم
هوش مصنوعی: اگر پای خود را مانند روح‌القدس بر چشمان خود قرار دهیم، آتشی از سوز دل در قلب انسان ایجاد کنیم.
خرمن هستی به باد بی‌نیازی در دهیم
دست در فتراک صاحب همت اعظم زنیم
هوش مصنوعی: با بی‌نیازی و عدم وابستگی، دارایی‌ها و هستی‌امان را در دامن یک هدف بزرگ و والا قرار می‌دهیم. در این مسیر، به دنبال فردی با اراده و همت بلند می‌گردیم که بتواند ما را به تحقق این اهداف یاری دهد.
شیخ ربانی بهاء الحق والدین آنکه ما
بوسه بر خاک درش چون قدسیان هر دم زنیم
هوش مصنوعی: شیخ ربانی، بهاء الحق والدین، شخصی است که ما هر لحظه به نشانه احترام و عشق، بر خاک درگاهش بوسه می‌زنیم؛ همانند فرشتگان.

حاشیه ها

1394/01/31 00:03
شکوهی

این قصیده در باره شیخ اعظم شیخ بهاء الدین زکریا ملتانی (پدر زن فخرالدین عراقی) گفته شده است.