قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲ - در نعت رسول اکرم (ص)
راه باریک است و شب تاریک و مرکب لنگ و پیر
ای سعادت رخ نمای و ای عنایت دست گیر
تا قدم زین وحشت آباد عدم بیرون نهم
ز آن سرای راحتآباد قدم جویم نصیر
جذبهای، تا بر کشم جان را ز قعر چاه تن
جرعهای، تا افگنم خود را به دریایی قعیر
چند آخر بر لب دریا نشینم خشک لب؟
تا کی از دون همتی گردم به گرد آبگیر؟
تا که مستغرق شوم در قعر بحر بیخودی
سر بسر دریا شود، نی جوی ماند نی غدیر
تا چو با بحر آشنا گردم برون آرم دری
کز فروغ عکس آن گردد دو عالم مستنیر
در کشم در رشتهٔ جان آن گهر را سبحهوار
تا ز سبحه بشنوم تسبیح سبوح قدیر
آن به تسبیح جلال و حمد سبوحی سزا
و آن به تقدیس کمال و نعت قدوسی حذیر
و آن سزای آفرین، کز حمد او زنده است جان
و ان بدایع آفرین، کز شکر او تابد ضمیر
نی ز تسبیح جلالش ذکر را چاره دمی
نی ز تقدیس کمالش شکر را یکدم گزیر
یاد رویش عاشقان را خوشتر از عیش نعیم
باد کویش بیدلان را بهتر از بوی عبیر
هر که باید زو نظر زنده بماند جاودان
هر که از وی زنده شد هرگز نمیرد هر که گیر
در همه هستی حقیقت نیست هستی غیر او
هر چه هست از هستی او از قلیل و از کثیر
غیر او چون خود نباشد کی بود او را شریک؟
چون همه او باشد آخر کی توان بودش نظیر؟
در هوای امر او خورشید چون ذره دوان
در فضای قدر او عالم هباء مستطیر
با تجلی جلالش محو گردد کاینات
با نهیب باد صرصر تاب کی دارد نفیر؟
تاب نور او ندارد چشم عقل دوربین
طاقت خورشید نازد چشم خفاش ضریر
جز به علم او نداند ذات او را هر علیم
جز به نور او نبیند روی او را هر بصیر
جلوه داده از کرم خود را ز هر ذره عیان
گشته نور او حجاب دیدههای مستیر
با همه با هم ولیکن ز آشکارایی نهان
با همه آمیخته از لطف چون با آب شیر
صد تجلی کرده هر دم بی تماشای بصر
صد هزاران راز گفته بی تقاضای سمیر
روی او را دیده چشم دل ز روی شاهدان
راز او بشنیده گوش سر ز لحن بم و زیر
ساحت قدسش مبرا از چه و چون و چرا
لطف صنع او منزه ز آلت عون و ظهیر
یک سخن گفته دو عالم زآن سخن جان یافته
یک نظر کرده به آدم گشته در عالم وزیر
گفته با عالم سخن از بهر روی مصطفی
کرده در عالم نظر بهر دل پاک نذیر
چذبهای از نور نارش گشته موسی را دلیل
قطرهای از آب رویش خضر را کرده نضیر
بر بساط رحمتش عالم چو آدمک مفتقر
بر در فضلش سلیمان نیز چون سلمان فقیر
در دم عیسی دمیده شمهای از خلق او
تا دهد مژده کالا یا قوم قد جاء البشیر
روز عرض او پیش وصف انبیا استاده پس
اینت سلطان حقیقت، اینت شاهنشاه و میر
از برای پردهداران درش فراش صنع
بر هوا افکنده شادروان نه توی اثیر
شقهٔ شش گوشه را از هفت خم داده دو رنگ
زیر پای مرکب خنگش کشیده چون حریر
هشت بستان کرده بهر دوستانش پر نعیم
هفت زندان از برای دشمنانش پر زحیر
بهر خاصانش کشیده بر بسصاط عرش فرش
بهر خصمانش نهاده در کمان چرخ تیر
بر لب جو، از برای کوزهای آب روان
بر یکی دولاب بسته نه سبوی مستدیر
در خور خوانش ندیده چاشنی این جهان
در تنور مطبخش بسته دوتا نان فطیر
از سرانگشت مبارک ماه را کرده دو نیم
خود نخورده عالمی را قوت داده زان خمیر
این همه از بهر او، او فارغ از هر دو سرای
در سرای خاص هر دم با یکی بر یک سریر
چون شوم عاجز ز مدح احمد سبوح خلق
باز گردم بر در قدوس اکبر مستجیر
ای مقدس ذات تو از وصف هر ناپاک و پاک
وی منزه وصف تو از نعت نادان و خبیر
ای ز تسبیح تو تازه چهرهٔ هر خاص و عام
وی به تقدیس تو زنده جان هر برنا و پیر
ز آفتاب مهر خود حمد مرا نوری ببخش
تا چو ذره در فضای حمد تو یابم مسیر
وز شعاع نور توحیدت، تو توحید مرا
روشنایی ده که ماندم در گو ظلمت اسیر
کی بود کز نور تو روشن شود تیره دلم؟
کی به روز آید شب بیچارهٔ خوار حقیر؟
از هوای خود به فریادم، اغثنی یا مغیث
در پناه لطف افتادم، اجرنی یا مجیر
گر بیابم از تو بویی ذلک الفوز العظیم
ور بمیرم پیش رویت ذلک الفضل الکبیر
جملهٔ امیدوران را به کام دل رسان
ای امید جان، عنایت از عراقی وامگیر
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
راه باریک است و شب تاریک و مرکب لنگ و پیر
ای سعادت رخ نمای و ای عنایت دست گیر
هوش مصنوعی: راه بسیار تنگ و شب سیاه و مرکب (وسیلۀ سفر) پیر و ناتوان است. ای سعادت، وقتی چهرهات را نشان بده و ای مهربانی، به ما کمک کن.
تا قدم زین وحشت آباد عدم بیرون نهم
ز آن سرای راحتآباد قدم جویم نصیر
هوش مصنوعی: من باید از این مکان خالی و تاریک خارج شوم و به دنبال جایی باشم که آرامش و راحتی در آن حضور دارد.
جذبهای، تا بر کشم جان را ز قعر چاه تن
جرعهای، تا افگنم خود را به دریایی قعیر
هوش مصنوعی: نیازی به نگرانی نیست! در اینجا معنای بیت به صورت روان ارائه شده است:
نیرویی در من وجود دارد که مرا به بلندی میکشاند و از عمق دشواریها نجات میدهد. همچنین، چیزی در من هست که مرا وادار میکند تا خود را به دریا و وسعتی عمیق بسپارم.
چند آخر بر لب دریا نشینم خشک لب؟
تا کی از دون همتی گردم به گرد آبگیر؟
هوش مصنوعی: چند باید در کنار دریا بمانم و تشنه بگذارم خودم را؟ تا کی باید به خاطر کمبود ارادهام دور آب جمع شوم؟
تا که مستغرق شوم در قعر بحر بیخودی
سر بسر دریا شود، نی جوی ماند نی غدیر
هوش مصنوعی: میخواهم به عمق بحر بیخودی فرو روم، به طوری که دیگر هیچ نشانی از جوی و یا غدیر نماند.
تا چو با بحر آشنا گردم برون آرم دری
کز فروغ عکس آن گردد دو عالم مستنیر
هوش مصنوعی: تا زمانی که با دریا آشنا شوم، دری را بیرون میآورم که نور آن، هر دو عالم را روشن میکند.
در کشم در رشتهٔ جان آن گهر را سبحهوار
تا ز سبحه بشنوم تسبیح سبوح قدیر
هوش مصنوعی: در تلاش هستم که جوهر اصلی وجودم را به صورت مرواریدهایی جمعآوری کنم، به گونهای که بتوانم از آنها تسبیحی بسازم و با تسبیحی یاد خدا را در دل خود زنده نگهدارم.
آن به تسبیح جلال و حمد سبوحی سزا
و آن به تقدیس کمال و نعت قدوسی حذیر
هوش مصنوعی: این جمله به زیبایی از ویژگیهای خاص خداوند سخن میگوید. اولاً، با ذکر تسبیح و حمد، اشاره به عظمت و جلال خداوند دارد که شایسته ستایش و تمجید است. همچنین، به تقدیس و توصیف کمالات الهی نیز اشاره میکند، بهخصوص در مورد صفات پاک و قدسی خدا که فراتر از هر گونه نقص و ایرادی هستند. بهطور کلی، این جمله به تجلیل از صفات والا و بینظیر خداوند میپردازد.
و آن سزای آفرین، کز حمد او زنده است جان
و ان بدایع آفرین، کز شکر او تابد ضمیر
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که حمد و ستایش خداوند، جان و روح را زنده نگه میدارد و نعمتهای شگفتانگیزد که با شکرگزاری از خدا در دل انسان میدرخشد.
نی ز تسبیح جلالش ذکر را چاره دمی
نی ز تقدیس کمالش شکر را یکدم گزیر
هوش مصنوعی: نه بخاطر ستایش و بزرگداشت او میتوان دمی را از ذکر او دور شد، و نه بخاطر کمال او میتوان لحظهای از شکرگزاری غافل بود.
یاد رویش عاشقان را خوشتر از عیش نعیم
باد کویش بیدلان را بهتر از بوی عبیر
هوش مصنوعی: یاد زیبایی او برای عاشقان لذتبخشتر از خوشیهای بهشتی است و یاد خیابانش برای دلهای بیقرار، دلپذیرتر از عطر خوشبوی مشک است.
هر که باید زو نظر زنده بماند جاودان
هر که از وی زنده شد هرگز نمیرد هر که گیر
هوش مصنوعی: هر کسی که به او نگاه کند و زندگیاش را ادامه دهد، برای همیشه زنده خواهد ماند. هر کسی که از او حیات یابد، هرگز نمیمیرد.
در همه هستی حقیقت نیست هستی غیر او
هر چه هست از هستی او از قلیل و از کثیر
هوش مصنوعی: در تمام وجود، تنها حقیقت واقعی وجود اوست و هر آنچه غیر از او وجود دارد، از وجود او نشأت میگیرد، چه کم باشد و چه زیاد.
غیر او چون خود نباشد کی بود او را شریک؟
چون همه او باشد آخر کی توان بودش نظیر؟
هوش مصنوعی: اگر غیر از او هیچ چیز وجود نداشته باشد، پس چه چیزی میتواند با او شریک باشد؟ وقتی که همه چیز در وجود او است، چطور میتوان برای او مشابهی پیدا کرد؟
در هوای امر او خورشید چون ذره دوان
در فضای قدر او عالم هباء مستطیر
هوش مصنوعی: در هوای فرمان او، خورشید مانند ذرهای ریز در فضایی که تحت قدرت اوست، به طور پراکنده و نامنظم میدرخشد.
با تجلی جلالش محو گردد کاینات
با نهیب باد صرصر تاب کی دارد نفیر؟
هوش مصنوعی: با ظهور عظمت و شکوهش، تمام هستی نابود میشود و هیچ چیز تاب و توان ایستادگی در برابر صدای مهیب باد سرسری را ندارد.
تاب نور او ندارد چشم عقل دوربین
طاقت خورشید نازد چشم خفاش ضریر
هوش مصنوعی: چشم عقل نمیتواند تابش نور او را تحمل کند، زیرا نور او از خورشید هم درخشانتر است. و چشم خفاش که نمیبیند، حتی به این نور هم حسادت میکند.
جز به علم او نداند ذات او را هر علیم
جز به نور او نبیند روی او را هر بصیر
هوش مصنوعی: جز دانش خدا، هیچ عالم دیگری به ذات او آگاهی ندارد و به جز نور او، هیچ بینندهای نمیتواند چهرهاش را ببیند.
جلوه داده از کرم خود را ز هر ذره عیان
گشته نور او حجاب دیدههای مستیر
هوش مصنوعی: خداوند به سبب لطفش، زیبایی و نور خویش را از هر ذره و جزئی نمایان کرده است؛ بهگونهای که این نور باعث شده چشمهای پنهان، نتوانند او را ببیند.
با همه با هم ولیکن ز آشکارایی نهان
با همه آمیخته از لطف چون با آب شیر
هوش مصنوعی: همه با هم در ارتباط هستند، اما به طور پنهانی و بدون هیچگونه عیان بودن. این ارتباط به گونهای است که مانند ترکیب آب و شیر، همدلی و لطف را به وجود میآورد.
صد تجلی کرده هر دم بی تماشای بصر
صد هزاران راز گفته بی تقاضای سمیر
هوش مصنوعی: هر لحظه جلوهای تازه از زیباییها به نمایش میآید، بیآنکه نیاز به دیداری باشد. هزاران راز و نکته عمیق بیان میشود، بدون آنکه از کسی خواسته شده باشد.
روی او را دیده چشم دل ز روی شاهدان
راز او بشنیده گوش سر ز لحن بم و زیر
هوش مصنوعی: چهره او را چشم دل میبیند و از زیباییهای دیگران باخبر است. گوش سر از صدای بم و زیر او آگاه شده و رازهایی را شنیده است.
ساحت قدسش مبرا از چه و چون و چرا
لطف صنع او منزه ز آلت عون و ظهیر
هوش مصنوعی: مکان مقدس او از هر نوع نقص و نقصانی پاک است و نعمتهای او به دور از هرگونه آلت و وسیلهای است.
یک سخن گفته دو عالم زآن سخن جان یافته
یک نظر کرده به آدم گشته در عالم وزیر
هوش مصنوعی: یک سخن، دو عالم را تحت تاثیر قرار داده و جان تازهای به آنها بخشیده است. با یک نگاه به آدم، او به مقام وزارت در عالم نائل آمده است.
گفته با عالم سخن از بهر روی مصطفی
کرده در عالم نظر بهر دل پاک نذیر
هوش مصنوعی: با دانش و آگاهی درباره عالم، به خاطر چهره زیبای پیامبر صحبتهایی کردهام و در این جهان، با نیتی خالص و پاک، به دیگران هشدار میدهم.
چذبهای از نور نارش گشته موسی را دلیل
قطرهای از آب رویش خضر را کرده نضیر
هوش مصنوعی: درخششی از نور موجب شده تا موسی به سمت راه هدایت برود و قطرهای از آب، خضر را به همتایی با خود برساند.
بر بساط رحمتش عالم چو آدمک مفتقر
بر در فضلش سلیمان نیز چون سلمان فقیر
هوش مصنوعی: در دامان رحمت خداوند، همه انسانها مانند آدمی که به کمک نیاز دارد، به درگاه او آمدهاند. حتی سلیمان، با تمام قدرت و ثروتش، نیز در برابر فضل و لطف خداوند، خود را در مرتبهای پایینتر و نیازمند احساس میکند.
در دم عیسی دمیده شمهای از خلق او
تا دهد مژده کالا یا قوم قد جاء البشیر
هوش مصنوعی: در لحظهای که عیسی دمیده شد، نشانهای از خلقت او به وجود آمد تا خبر خوشی به مردم بدهد که پیامآور به میان آمده است.
روز عرض او پیش وصف انبیا استاده پس
اینت سلطان حقیقت، اینت شاهنشاه و میر
هوش مصنوعی: در روز محشر، پیشگاه خداوند پیامبران صف کشیدهاند. اینجا، تو بالاترین مقام را داری و بزرگترین سلطان حقیقت و شاهنشاه هستی.
از برای پردهداران درش فراش صنع
بر هوا افکنده شادروان نه توی اثیر
هوش مصنوعی: برای محافظان پرده، دروازه را با زرق و برق ایجاد کردهاند، به شکلی که این زیبایی در آسمان به پرواز درآمده و تو را در اقلیم پر از شادی قرار داده است.
شقهٔ شش گوشه را از هفت خم داده دو رنگ
زیر پای مرکب خنگش کشیده چون حریر
هوش مصنوعی: شکلی با شش زاویه را که از هفت خم ساخته شده، با دو رنگ زیر پای اسب کندش به آرامی کشیده، مانند حریر نرم و لطیف.
هشت بستان کرده بهر دوستانش پر نعیم
هفت زندان از برای دشمنانش پر زحیر
هوش مصنوعی: برای دوستانش هشت باغ پر از نعمت و خوشی آماده کرده و برای دشمنانش هفت زندان پر از رنج و سختی ساخته است.
بهر خاصانش کشیده بر بسصاط عرش فرش
بهر خصمانش نهاده در کمان چرخ تیر
هوش مصنوعی: برای عزیزانش، فرشی نرم و زیبا از عرش آسمان پهن کرده و برای دشمنانش، تیری آماده در کمان زمان نشسته است.
بر لب جو، از برای کوزهای آب روان
بر یکی دولاب بسته نه سبوی مستدیر
هوش مصنوعی: در کنار جوی آب، برای پر کردن یک کوزه، بر روی یک دولاب، ظرفی گرد و متناسب قرار دارد.
در خور خوانش ندیده چاشنی این جهان
در تنور مطبخش بسته دوتا نان فطیر
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که در این دنیا، هر چیزی که نیاز است، به طرز خاصی آماده شده است. در کورهی زندگیام، دو نان نرم و تازه با دقت تهیه شدهاند.
از سرانگشت مبارک ماه را کرده دو نیم
خود نخورده عالمی را قوت داده زان خمیر
هوش مصنوعی: ماه، که بر افرازندهای با انگشتان بزرگش، خود را به دو نیم کرده است، اما با این وجود، جهانی را nourished کرده و قوت بخشیده است. این اشاره به عظمت و قدرتی دارد که در یک عمل کوچک نهفته است.
این همه از بهر او، او فارغ از هر دو سرای
در سرای خاص هر دم با یکی بر یک سریر
هوش مصنوعی: این همه تلاش و زحمت برای او انجام میشود، اما او از هر دو دنیا بیتوجه است و در دنیای خاص خود، همیشه با کسی خاص بر تخت نشسته است.
چون شوم عاجز ز مدح احمد سبوح خلق
باز گردم بر در قدوس اکبر مستجیر
هوش مصنوعی: هرگاه نتوانم به درستی از احمد پاک ستایش کنم، به درگاه معبود بزرگ بازمیگردم و از او مدد میطلبم.
ای مقدس ذات تو از وصف هر ناپاک و پاک
وی منزه وصف تو از نعت نادان و خبیر
هوش مصنوعی: ای ذات مقدس تو از هر توصیف ناپاک و هم از هر توصیف پاک پاکتر هستی. تو از هر وصف نادان و آگاه به دوری.
ای ز تسبیح تو تازه چهرهٔ هر خاص و عام
وی به تقدیس تو زنده جان هر برنا و پیر
هوش مصنوعی: تو که با ذکر و ستایش خود، چهرهٔ هر خاص و عام را تازه و زیبا میکنی، به ذکر تو، جان هر جوان و سالمند دوباره زنده میشود.
ز آفتاب مهر خود حمد مرا نوری ببخش
تا چو ذره در فضای حمد تو یابم مسیر
هوش مصنوعی: از آفتاب محبت خود به من نوری عطا کن تا مانند یک ذره در فضای ستایش تو، راه خود را پیدا کنم.
وز شعاع نور توحیدت، تو توحید مرا
روشنایی ده که ماندم در گو ظلمت اسیر
هوش مصنوعی: از نور توحید تو، به من روشنایی عطا کن، چرا که در ظلمت اسیر ماندهام.
کی بود کز نور تو روشن شود تیره دلم؟
کی به روز آید شب بیچارهٔ خوار حقیر؟
هوش مصنوعی: چه کسی است که با نور تو دل تیرهام روشن شود؟ چه زمانی این شب بیچاره و حقیر به روز خواهد آمد؟
از هوای خود به فریادم، اغثنی یا مغیث
در پناه لطف افتادم، اجرنی یا مجیر
هوش مصنوعی: از آنچه به دنبال آن هستم، به کمکم بیا، ای کسی که پناهگاه رحمت هستی. در سختی و گرفتاری به من یاری رسان، ای کسی که از پناههای امن دفاع میکنی.
گر بیابم از تو بویی ذلک الفوز العظیم
ور بمیرم پیش رویت ذلک الفضل الکبیر
هوش مصنوعی: اگر از تو بویی پیدا کنم، این پیروزی بزرگ است و اگر در حضورت بمیرم، این خود نعمتی بزرگ و فضلی بزرگ به شمار میآید.
جملهٔ امیدوران را به کام دل رسان
ای امید جان، عنایت از عراقی وامگیر
هوش مصنوعی: ای امید جان، تو به آرزوهای همگان جامهٔ عمل بپوشان و آنچه را که از عراقی به تو بخشیدهاند، از ما مگیر.