گنجور

شمارهٔ ۹

مرا که گفت که دل بگسل از دیار و زیار
که باد صبح امیدش چو روز من شب تار
دلم بحکم که برتافت مهر از آن سر زلف
کز او شدست پراکنده عقل را سر و کار
روانم ارچه جدا ماند از آن دو نرگس شوخ
که مست باده ی سحرند در میان خمار
به بی قرار دو زلف و بدلفریب دو چشم
مرا شکسته ی غم کرد یار خسته زار
بماند با من از آن هر دو دلفریب فریب
زمن ببرد بدان هر دو بی قرار قرار
فروغ آن لب لعل و خیال آن خط سبز
که آتش دل صبرند و خار چشم وقار
گهی زبون زبونم کنند با غم عشق
گهی اسیر اسیرم کنند بی رخ یار
امامیا چو نگارت مرا ز دست بداد
تو دست و چهره همی کن بخون دیده نگار

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مرا که گفت که دل بگسل از دیار و زیار
که باد صبح امیدش چو روز من شب تار
هوش مصنوعی: شخصی به من گفت که از سرزمین و مکان آشنا جدا شوم، اما بادی که صبح به امید فردا وزیدن می‌گیرد، برای من شبی تار و سیاه به نظر می‌آید.
دلم بحکم که برتافت مهر از آن سر زلف
کز او شدست پراکنده عقل را سر و کار
هوش مصنوعی: دل من به خاطر اینکه مهر تو را پذیرا نیست، آشفته شده است. زلف تو که از آن عقل من پراکنده شده، حالا به شدت بر من تأثیر می‌گذارد.
روانم ارچه جدا ماند از آن دو نرگس شوخ
که مست باده ی سحرند در میان خمار
هوش مصنوعی: اگرچه جانم از آن دو نرگس زیبا جدا شده، اما هنوز تحت تأثیر شراب سحرآمیز و حالت خماری آن‌ها هستم.
به بی قرار دو زلف و بدلفریب دو چشم
مرا شکسته ی غم کرد یار خسته زار
هوش مصنوعی: دو زلف پریشان و چشمان فریبنده‌ی یار، دل مرا با غم و اندوه پر کرده و اکنون من خسته و بی‌قرار هستم.
بماند با من از آن هر دو دلفریب فریب
زمن ببرد بدان هر دو بی قرار قرار
هوش مصنوعی: با من بماند آن دو دلبند، هر کدام زیبایی خاص خود را دارند و به خاطر همین زیبایی‌ها، من را فریب داده و آرامشم را گرفته‌اند.
فروغ آن لب لعل و خیال آن خط سبز
که آتش دل صبرند و خار چشم وقار
هوش مصنوعی: زیبایی آن لب سرخ و تصور آن خط سبز مانند آتشی است که در دل وجود دارد و باعث صبوری می‌شود، اما در عین حال، مانند خاری در چشم، وقار و آرامش را تحت تأثیر قرار می‌دهد.
گهی زبون زبونم کنند با غم عشق
گهی اسیر اسیرم کنند بی رخ یار
هوش مصنوعی: گاهی محبت و عشق باعث می‌شود که در دل غم و اندوهی عمیق فرو بروم و گاهی نیز بدون حضور یار، به شدت دلتنگ و احساس اسیری می‌کنم.
امامیا چو نگارت مرا ز دست بداد
تو دست و چهره همی کن بخون دیده نگار
هوش مصنوعی: ای معشوق، وقتی که زیبایی‌ات نظر مرا از من گرفت، تو با دست و چهره‌ات مانند نقشی زیبا، خون دل مرا بر زمین می‌ریزی.