گنجور

شمارهٔ ۲۱

تو که خود مونس روان بودی
چون ز حشم دلم نهان بودی
من خود اندر حجاب خود بودم
ورنه با من تو در میان بودی
از تو می بافتم خبر، بگمان
چون سدم با خبر، گمان بودی
جانم اندر جهان ترا می جست
تو خود اندر میان جان بودی
بی تو در کائنات هیچ نماند
خود تو بودی که بی گمان بودی
ای امامی اگر نشان اینست
پس تو بی نام و بی نشان بودی

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تو که خود مونس روان بودی
چون ز حشم دلم نهان بودی
هوش مصنوعی: تو که همیشه همدم و همراه روح من بودی، چرا زمانی که قلبم را از دیگران پنهان کرده بودم، ناپدید شدی؟
من خود اندر حجاب خود بودم
ورنه با من تو در میان بودی
هوش مصنوعی: من خودم در پرده‌ای از غفلت و بی‌خبری زندگی می‌کردم و اگر این‌طور نبود، تو همیشه در کنارم بودی و حضور تو را احساس می‌کردم.
از تو می بافتم خبر، بگمان
چون سدم با خبر، گمان بودی
هوش مصنوعی: من از تو داستان‌ها و اخبار گفتم، گمان می‌کردم که به اندازه کافی از آن‌ها باخبر هستی.
جانم اندر جهان ترا می جست
تو خود اندر میان جان بودی
هوش مصنوعی: جان من در این دنیا به دنبالت بود، ولی تو خود در دل جانم حضور داشتی.
بی تو در کائنات هیچ نماند
خود تو بودی که بی گمان بودی
هوش مصنوعی: بی تو در عالم هیچ چیزی باقی نمی‌ماند؛ خود تو بودی که بدون شک وجود داشتی.
ای امامی اگر نشان اینست
پس تو بی نام و بی نشان بودی
هوش مصنوعی: ای امام، اگر این نشانه‌ها مربوط به توست، پس تو بدون نام و نشانی بوده‌ای.