شمارهٔ ۱۸
سواد، لعل تو ای فتنهٔ مسلمانی
بیاض، جزع تو ای آفتاب روحانی
محیط، نقطهٔ حسن است در جهانگیری
مدار، مرکز کفر است در مسلمانی
چو مرده زنده کند عیسی لبت زان پس
که دل ببرد به شوخی از انسی و جانی
مقرر است، تو را معجز مسیحائی
مسلم است، تو را خاتم سلیمانی
ببرد تا دل و در چشم من قرار گرفت
خیال آن لب چون گوهر بدخشانی
وگر نه لعل کجا میکند شکر ریزی؟
وگر نه جزع کجا کرد گوهر افشانی؟
چرا ز مردم چشم من این سئوال کنی؟
که از چه روی بر آشفتهای؟ چه میدانی؟
که: شور زلف تو آشفته کردش، ار چه نکرد
چو طرهٔ تو در آشفتگی پریشانی
به دور عشق تو باز این چه بدعت است که دوش
دلم ببردی و امروز در پی جانی؟
مریز خونم و در من نگر که کم یابی
نظیر من به سنخگوئی و سخندانی
حریص جان امامی مشو که ارزانیست
به درد عشق تو هم خوبی و هم ارزانی
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
سواد، لعل تو ای فتنهٔ مسلمانی
بیاض، جزع تو ای آفتاب روحانی
هوش مصنوعی: چرخی در گلستانی از زیباییهای تو، ای فتنه و جاذبه مسلمانان! روشنی و درخشندگی تو مانند آفتابی است که روح را زنده میکند.
محیط، نقطهٔ حسن است در جهانگیری
مدار، مرکز کفر است در مسلمانی
هوش مصنوعی: محیطی که به دور نقطه حسن میچرخد، نماد قدرت و تسلط بر دنیا است، در حالی که مرکز کفر به معنای دوری از اعتقادات دینی، در جایی قرار دارد که مسلمانی وجود دارد.
چو مرده زنده کند عیسی لبت زان پس
که دل ببرد به شوخی از انسی و جانی
هوش مصنوعی: وقتی که عیسی تو را زنده کند، بعد از آن دل از تو میبرد و چه بسا این مسأله به شوخی و با نیکی از سوی او باشد.
مقرر است، تو را معجز مسیحائی
مسلم است، تو را خاتم سلیمانی
هوش مصنوعی: تو مانند معجزهای هستی که از خاصیتهای مسیح برخوردار است و در عین حال، ویژگیهای خاتم سلیمان را نیز داری.
ببرد تا دل و در چشم من قرار گرفت
خیال آن لب چون گوهر بدخشانی
هوش مصنوعی: تا وقتی که آن تصویر زیبا در چشمم جا گرفت، دل من را بهکلی ربود و همانند دانهای باارزش در دل من نشست.
وگر نه لعل کجا میکند شکر ریزی؟
وگر نه جزع کجا کرد گوهر افشانی؟
هوش مصنوعی: اگر نگویم که در اینجا مراد بر لعل و شکر ریزی نوشیدنیهای شیرین است، بلکه گفته میشود که اگر این چیزها وجود نداشتند، جواهرات چگونه میتوانستند درخشندگی و زیبایی خود را نشان دهند؟
چرا ز مردم چشم من این سئوال کنی؟
که از چه روی بر آشفتهای؟ چه میدانی؟
هوش مصنوعی: چرا از مردم میپرسی که چرا نگرانم و از چه چیزی آشفتهام؟ آیا از دلایل من خبر داری؟
که: شور زلف تو آشفته کردش، ار چه نکرد
چو طرهٔ تو در آشفتگی پریشانی
هوش مصنوعی: شور و شوق زلف تو او را به هم ریخته و در حالی که خود تو به هم ریخته نیستی، او با پریشانی مواجه شده است.
به دور عشق تو باز این چه بدعت است که دوش
دلم ببردی و امروز در پی جانی؟
هوش مصنوعی: دور از عشق تو، این چه عادت ناخواستهای است که دیشب دلم را از دست دادی و امروز در پی جانی؟
مریز خونم و در من نگر که کم یابی
نظیر من به سنخگوئی و سخندانی
هوش مصنوعی: خون من را نریز و به درونم نگاه کن، چرا که همتایی مانند من در فن گفتار و سخنوری نخواهی یافت.
حریص جان امامی مشو که ارزانیست
به درد عشق تو هم خوبی و هم ارزانی
هوش مصنوعی: حریص و طماع در محبت و عشق نباش، زیرا عشق تو هم خوب است و هم به راحتی به دست میآید.