گنجور

شمارهٔ ۵ - در مدح فخر الملک

ترک من پوشد ز آتش پرنیان بر روی آب
ماه من بندد ز سنبل سایبان بر آفتاب
سنبل او مهر پرور، مهر او سنبل پناه
آب او در عین آتش، آتش او عین آب
در دل و چشمم ز عکس آب آتش موج او
آتشی افروخته صبر است و آبی تیره خواب
پیش تاب آتش رخسار و پیچ سنبلش
همچو سنبل پر ز پیچم همچو آتش پر زتاب
سنبلش ثعبانست پنداری و آبش لاله زار
لاله اش خورشید شد گوئی و ثعبانش سحاب
جزع و لعلش را روا باشد که گویم کرده اند
در پناه سحر و قانون لطافت انتخاب
لعل او روحست و خون در دیده من، زو مدام
جزع او مستست و دل در سینه من، زو خراب
جز خیال جزع مست و لعل خونخوارش ندید
آسمان گرد جهان چندانکه گشت اندر شتاب
نرگس پیمان شکن در سایه ی مشکین هلال
غنچه شکر فشان پیرایه ی در خوشاب
ای ز غنچه نرگست هم مست هم مست سحر
ای ز لاله سنبلت هم پر ز چین هم پر ز تاب
سنبلت خورشید سا و نرگست سحر آزما
غنچه ات یاقوت پیکر لاله ات عنبر ثعاب
از شب زلف تو تا روز رخت ننمود روی
هر شبی تا روز، روز از شب بماند اندر حجاب
خرمن ما هست، گرد عنبرت بر گرد روز
طیره ی مهر است، ماه چهره ات در مشکناب
ماه گردون، هر زمان، از مهر روی ماه تست
همچو مهر از رای خورشید جهان در اصطراب
آصف جمشید دولت، صاحب خسرو نشان
پیشوای ملک و ملت، دستگیر شیخ و شاب
آسمان داد، فخر الملک شمس الدین، که نیست
آسمان را پیش پای قدر او رفع تراب
صاحب سیف و قلم صدری که گر فرمان دهد
باز دارد از نفاذ امر در وقت خطاب
گوهر شمشیر او تیر فلک را در کمان
جامه ی توقیع او چرخ برین را انقلاب
آنکه برق جنجر یاقوت فامش می کند
چهره خورشید را بر صفحه ی گردون خضاب
منبع خونابه گردد در بدخشان کان لعل
معدن آتش شود در چشمه ی حیوان ذهاب
و آنکه بر چرخ معالی سیر انجم کلک او
فرق آهن پوش گردان سپه بودی ذباب
عنکبوت گوهر شمشیر مرجان پاش او
گر نگشتی دیو بدخواه ممالک را شهاب
مصری کلکش چو لب بگشاد در تهدید ملک
تیغ هندیرا زبان بفشرد در کام قراب
تازه کرد اندر چنان وقتیکه روشن می نمود
کاب گشت از شرم او شمشیر، گاه اکتساب
شبنم لطفش درخت مملکت را شاخ و پیچ
رونق حکمش سریر سلطنت را جاه و آب
ای چو عقد گوهر شمشیر خسرو بی خلاف
گوهر عقد ضمیر کلک تو مالک رقاب
معجز کاک تو تا ظاهر شد اندر باب فتح
چشم روشن گشت دولت را به روی فتح باب
مرجع دولت جناب تست و دارد در جهان
خود کسی جز دولت استحقاق آن حسن المئاب
تا قیامت اختر بی دولتی گشت آنکه کرد
چون حوادث آسمان بر آستانت احتساب
بی فروغ مهر خاک در گهت گم می کند
در شب ادبار رای دشمنت روز شتاب
بی زمین بوس هوای بزمت آتش می شود
گر خود اختر می نهد لب بر لب جام شراب
تا طبیعت را نداد ایام انصافت قوام
روز پیوند طبایع بود روز احتزاب
تا نبارید ابر احسان تو در بحر وجود
آسمان را روی ننمودند در شکل جناب
ساکنا ساحل ادراک را هنگام موج
در دریای ضمیر تست نقد اکتساب
زائران کعبه آمال را وقت طواف
میل مدح تست توفیق دعای مستجاب
توتیای دیده ی اقبال، خاک پای تست
چون بصر در دیده گر جایش کند باشد ثواب
صاحبا در ملک معنی خواست لفظ عذب من
تا شود ز اقبال نظم مدح تو صاحب نصاب
عقل گفت: ای بی خبر چو کلک او عنبر کند
خاک گیتی را بتشرف خطاب مستطاب
در بن دندان مار، از زهر جان دارو شود
ز استماع لفظ روح افزای آن حضرت، لعاب
می نیندیشی که اندر معرض آب حیات
شرح بد نامی و بی آبی دهد عرض سراب
تا بدین غایت خداوندا جز این معنی نبود
موجب حرمان من بیچاره زین عالی جناب
تا طناب خیمه ی آفاق را دست قضا
باز بگشاید ز میخ موعد یوم الحساب
خیمه عمر ترا بر ساحت اقبال باد
حاصل ارکان ستون و جنبش گردون طناب
در جهانداری صریر کلکت آن گوهر نمود
کاب گشت از شرم شمشیر تو گاه التیاب
در هوای رای ملک آرای تو تاج و نگین
در پناه جاه دشمن کاه تو تیغ و کتاب
دست حکمترا همیشه سیر هفت اختر عنان
پای قدرت را همیشه فرق نه گردون رکاب
دشمنت با یک شکم پر ناله گشته چهار میخ
رفته اندر پرده از زخم حوادث چون ذباب

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ترک من پوشد ز آتش پرنیان بر روی آب
ماه من بندد ز سنبل سایبان بر آفتاب
هوش مصنوعی: ترک دلبر من، آتشین و لطیف همچون پرنیان، بر سطح آب می‌درخشد. او همچون سایبانی از سنبل روی آفتاب را می‌پوشاند.
سنبل او مهر پرور، مهر او سنبل پناه
آب او در عین آتش، آتش او عین آب
هوش مصنوعی: گل سنبل او مایه ی محبت است و محبت او پناهی برای سنبل. آب او در عین حال که مثل آتش سوزان است، آتش او نیز مانند آب طراوت و زندگی می‌بخشد.
در دل و چشمم ز عکس آب آتش موج او
آتشی افروخته صبر است و آبی تیره خواب
هوش مصنوعی: در دل و چشمانم، به خاطر تصویر آب و آتش ناشی از او، آتشی شعله‌ور است که صبر مرا می‌سوزاند و خوابم را به آبی تیره بدل کرده است.
پیش تاب آتش رخسار و پیچ سنبلش
همچو سنبل پر ز پیچم همچو آتش پر زتاب
هوش مصنوعی: چهره روشن و گرم او مانند شعله آتش است و گل‌های پیچیده‌اش همانند سنبل‌ها زیبا و دلربا هستند. زیبایی او به حدی است که من هم گرفتار آن شده‌ام، مانند شعله‌ای که در آتش می‌رقصید.
سنبلش ثعبانست پنداری و آبش لاله زار
لاله اش خورشید شد گوئی و ثعبانش سحاب
هوش مصنوعی: سنبل او مانند ثعبان به نظر می‌رسد و آبش به مانند لاله زاری پر از گل‌های لاله است. گویا خورشید به آن آبی تابیده و ثعبانش به شکل ابر درآمده است.
جزع و لعلش را روا باشد که گویم کرده اند
در پناه سحر و قانون لطافت انتخاب
هوش مصنوعی: به جزعی و لعل او ایرادی نیست، چرا که می‌گویم در سایه سحر و بر اساس قوانین لطیف انتخاب شده است.
لعل او روحست و خون در دیده من، زو مدام
جزع او مستست و دل در سینه من، زو خراب
هوش مصنوعی: این بیت به بیان احساسی عمیق از عشق و دلبستگی می‌پردازد. در اینجا فرد به توصیف لعل (گوهری قرمز و قیمتی) می‌پردازد که نشان‌دهنده زیبایی و جذابیت محبوبش است، و او احساس می‌کند که این زیبایی روحش را تسخیر کرده و چشمانش از تماشای آن پر از اشک و غم است. این اشک و غم نشان‌دهنده‌ی عشق و دلتنگی است که در سینه‌اش وجود دارد و او را به حالتی خراب و آشفته دچار کرده است.
جز خیال جزع مست و لعل خونخوارش ندید
آسمان گرد جهان چندانکه گشت اندر شتاب
هوش مصنوعی: جز خیال درد و غم ناشی از مستی و رنگ سرخ و خیره‌کنندۀ آن، چیزی از آسمان و دنیا ندیدم، هر چقدر هم که بر سرعت و شتاب زندگی افزوده شود.
نرگس پیمان شکن در سایه ی مشکین هلال
غنچه شکر فشان پیرایه ی در خوشاب
هوش مصنوعی: در زیر سایه‌ای از هلالی مشکی، نرگسی که وفادار نیست به پیمان‌ها، غنچه‌ای را می‌بینیم که شیرینی و زیبایی خود را به نمایش گذاشته و به درخت خوشبوی این محیط زینت می‌بخشد.
ای ز غنچه نرگست هم مست هم مست سحر
ای ز لاله سنبلت هم پر ز چین هم پر ز تاب
هوش مصنوعی: ای کسی که از غنچه نرگست هم شاداب و سرمست هستی، و هم در گرمی و زیبایی مانند لاله و سنبل پر از چین و تاب.
سنبلت خورشید سا و نرگست سحر آزما
غنچه ات یاقوت پیکر لاله ات عنبر ثعاب
هوش مصنوعی: گل سنبل تو مانند خورشید است و گل نرگس تو سحرآفرین. غنچه‌ات به مانند یاقوت و بدنت مانند عطر خوشبوی عنبر است.
از شب زلف تو تا روز رخت ننمود روی
هر شبی تا روز، روز از شب بماند اندر حجاب
هوش مصنوعی: از زمانی که زلف‌های تو شب را به یاد می‌آورم، تا روزی که چهره‌ات را دیدم، هر شب به اندازه روزی که در آن بودم، در حجاب و پرده باقی ماند.
خرمن ما هست، گرد عنبرت بر گرد روز
طیره ی مهر است، ماه چهره ات در مشکناب
هوش مصنوعی: محل کار و زندگی ما پر از خوشی و زیبایی‌های تو است، و زیبایی چهره‌ات در هر لحظه همچون ماهی در آسمان می‌درخشد.
ماه گردون، هر زمان، از مهر روی ماه تست
همچو مهر از رای خورشید جهان در اصطراب
هوش مصنوعی: ماه مدام، در هر زمان، از زیبایی چهره‌ات منو به هیجان میاره، همچنان که عشق در دل خورشید باعث دلهره و اضطراب می‌شود.
آصف جمشید دولت، صاحب خسرو نشان
پیشوای ملک و ملت، دستگیر شیخ و شاب
هوش مصنوعی: آصف، که به عنوان یک شخصیت برجسته و صاحب قدرت بزرگ شناخته می‌شود، پیشوای مردم و کشور است و به حمایت از افراد مهم و برجسته مانند شیخ و جوانان می‌پردازد.
آسمان داد، فخر الملک شمس الدین، که نیست
آسمان را پیش پای قدر او رفع تراب
هوش مصنوعی: آسمان به فخر الملک شمس الدین افتخار کرده است و این نشان می‌دهد که مقام او از آسمان نیز بالاتر است و آسمان در برابر عظمت او دارای ارزشی نیست.
صاحب سیف و قلم صدری که گر فرمان دهد
باز دارد از نفاذ امر در وقت خطاب
هوش مصنوعی: هر کس که دارای قدرت و علم است، اگر در زمان لازم دستوری صادر کند، می‌تواند مانع از اجرایی شدن آن دستور شود.
گوهر شمشیر او تیر فلک را در کمان
جامه ی توقیع او چرخ برین را انقلاب
هوش مصنوعی: توان و قدرت شمشیر او به قدری است که تیر آسمان را در کمان خود سحر می‌کند و لباس توقیع او باعث می‌شود که این دنیا دچار تغییر و تحول شود.
آنکه برق جنجر یاقوت فامش می کند
چهره خورشید را بر صفحه ی گردون خضاب
هوش مصنوعی: کسی که رنگ سرخی و درخشانی مانند یاقوت به چهره‌اش می‌دهد، می‌تواند خورشید را در آسمان تحت تأثیر قرار دهد و به آن زیبایی خاصی ببخشد.
منبع خونابه گردد در بدخشان کان لعل
معدن آتش شود در چشمه ی حیوان ذهاب
هوش مصنوعی: در بدخشان، جایی که لعل وجود دارد، خونابه‌ای به وجود می‌آید که می‌تواند همچون آتش در چشمه‌ای به نام ذهاب باشد.
و آنکه بر چرخ معالی سیر انجم کلک او
فرق آهن پوش گردان سپه بودی ذباب
هوش مصنوعی: کسی که در گردونه بلندی‌ها به گردش درآید، مانند قلمی است که می‌تواند سرنوشت افرادی را که در حالت سختی قرار دارند، تغییر دهد.
عنکبوت گوهر شمشیر مرجان پاش او
گر نگشتی دیو بدخواه ممالک را شهاب
هوش مصنوعی: این بیت به تصویر کشیدن یک عنکبوت است که با دقت و مهارت، گوهری گران‌بها شبیه به شمشیر از مرجان را می‌سازد. اگر او این کار را نمی‌کرد، ممکن بود شیاطینی که بدخواه ملت‌ها هستند، به آن‌ها آسیب برسانند. به نوعی فخر و عظمت آفرینش و هنر در برابر تهدیدات بدخواهانه به تصویر درآمده است.
مصری کلکش چو لب بگشاد در تهدید ملک
تیغ هندیرا زبان بفشرد در کام قراب
هوش مصنوعی: وقتی که آن مصری لب به بیان گشود و سلطنت را تهدید کرد، شمشیر هندی را در زبانش به شدت نگه داشت.
تازه کرد اندر چنان وقتیکه روشن می نمود
کاب گشت از شرم او شمشیر، گاه اکتساب
هوش مصنوعی: در زمان‌هایی که روشنایی به وجود می‌آید، احساس شرم و خجالت می‌تواند موجب شود که حتی سلاح‌ها نیز به حالت انفعال درآیند. این به این معناست که مواقعی وجود دارد که احساسات و ادب انسان می‌تواند قدرت و خشونت را تحت تأثیر قرار دهد.
شبنم لطفش درخت مملکت را شاخ و پیچ
رونق حکمش سریر سلطنت را جاه و آب
هوش مصنوعی: شبنم به عنوان نماد رحمت و لطف، به درختان سرزمین کمک می‌کند تا رشد کرده و شکوفا شوند، در حالی که این رونق و شکوه، سلطنت و مقام را به ارمغان می‌آورد.
ای چو عقد گوهر شمشیر خسرو بی خلاف
گوهر عقد ضمیر کلک تو مالک رقاب
هوش مصنوعی: ای مثل عقد و زنجیری که درخشش گوهر شمشیر پادشاه را دارد، بدون هیچ گونه نادرستی یا عیبی، گوهر ذات و شخصیت تو همچون دواتی است که تو صاحب قلم و قدرت بر افکار و آثار خود هستی.
معجز کاک تو تا ظاهر شد اندر باب فتح
چشم روشن گشت دولت را به روی فتح باب
هوش مصنوعی: وقتی معجزه‌ی تو نمایان شد، دروازه‌ی پیروزی باز شد و باعث روشن شدن چشمان دولت گردید.
مرجع دولت جناب تست و دارد در جهان
خود کسی جز دولت استحقاق آن حسن المئاب
هوش مصنوعی: شما نماینده قدرت و سروری، و در دنیا هیچکس دیگر شایسته این مقام نیست.
تا قیامت اختر بی دولتی گشت آنکه کرد
چون حوادث آسمان بر آستانت احتساب
هوش مصنوعی: تا قیامت، ستاره‌ای که بی‌حرمتی کرد، به مانند حوادث آسمان بر درگاه تو قرار می‌گیرد.
بی فروغ مهر خاک در گهت گم می کند
در شب ادبار رای دشمنت روز شتاب
هوش مصنوعی: نور مهر و محبت خاک تو را در زمان سختی و مشکلات فراموش می‌کند و در شب‌های شوم، فکر و تدبیر دشمن تو به سرعت در حال پیشرفت است.
بی زمین بوس هوای بزمت آتش می شود
گر خود اختر می نهد لب بر لب جام شراب
هوش مصنوعی: اگر بوسه‌ای بر زمین زدی، هوای عشق تو به آتش می‌افتد. اگر خودت ستاره‌ای باشی و لبانت بر لب جام شراب بگذارید، این احساس آتشین بیشتر می‌شود.
تا طبیعت را نداد ایام انصافت قوام
روز پیوند طبایع بود روز احتزاب
هوش مصنوعی: زمانی که عدالت ایام برقرار نبود، طبیعت نیز دوام نمی‌آورد. روزی که استعدادها و خواص مختلف به هم پیوند می‌خورند، روزی است که توازن و هماهنگی برقرار می‌شود.
تا نبارید ابر احسان تو در بحر وجود
آسمان را روی ننمودند در شکل جناب
هوش مصنوعی: تا زمانی که باران الطاف و مهربانی تو بر مرز وجود نبارد، آسمان خود را در زیبایی و جلوه‌گری نشان نخواهد داد.
ساکنا ساحل ادراک را هنگام موج
در دریای ضمیر تست نقد اکتساب
هوش مصنوعی: زمانی که امواج دریا در ذهن انسان به خروشان در می‌آیند، تنها در ساحل درک و فهم تو می‌توانی آرامش پیدا کنی و از آنجا بر وضعیت خود نظارت کنی.
زائران کعبه آمال را وقت طواف
میل مدح تست توفیق دعای مستجاب
هوش مصنوعی: زائران خانه کعبه، وقتی دور آن می‌چرخند و مشغول طواف هستند، آرزوهایشان به سمت توصیف و مدح تو سوق پیدا می‌کند و این دعاهایشان به اجابت نزدیک‌تر می‌شود.
توتیای دیده ی اقبال، خاک پای تست
چون بصر در دیده گر جایش کند باشد ثواب
هوش مصنوعی: چشم امید و آرزوی من به توست، حتی خاک پای تو برای من ارزش و خوش شانسی دارد. اگر کسی به جای چشم، خاک پای تو را در چشم خود داشته باشد، این کار به او پاداش می‌دهد.
صاحبا در ملک معنی خواست لفظ عذب من
تا شود ز اقبال نظم مدح تو صاحب نصاب
هوش مصنوعی: دوست عزیز، در دنیای حقیقت و معانی، می‌خواهم با واژه‌های دلنشین خود، تو را ستایش کنم تا با خوش‌شانسی تو، این شعر به ستایش و تعریف تو تبدیل شود.
عقل گفت: ای بی خبر چو کلک او عنبر کند
خاک گیتی را بتشرف خطاب مستطاب
هوش مصنوعی: عقل به من گفت: ای بی‌خبر، وقتی که عطر او مانند عنبر است، خاک این زمین را به حالتی شگفت و محترم در می‌آورد.
در بن دندان مار، از زهر جان دارو شود
ز استماع لفظ روح افزای آن حضرت، لعاب
هوش مصنوعی: در عمق دندان‌های مار، از زهر آن، دارویی به وجود می‌آید که به واسطه شنیدن کلام شیرین و روح‌افزای آن بزرگوار، خاصیت پیدا می‌کند.
می نیندیشی که اندر معرض آب حیات
شرح بد نامی و بی آبی دهد عرض سراب
هوش مصنوعی: آیا به این موضوع فکر کرده‌ای که در کنار آب حیات، نام بد و بی‌آبی چه پیامی را به تصویر می‌کشد؟
تا بدین غایت خداوندا جز این معنی نبود
موجب حرمان من بیچاره زین عالی جناب
هوش مصنوعی: ای خداوند، جز این موضوع هیچ چیز دیگری سبب محرومیت من بیچاره از این فرد والا نبود.
تا طناب خیمه ی آفاق را دست قضا
باز بگشاید ز میخ موعد یوم الحساب
هوش مصنوعی: تا زمانی که سرنوشت به سراغ جهان نیاید و خیمه زندگی را باز نکند، هنوز وقت حسابرسی و جوابگویی فرا نرسیده است.
خیمه عمر ترا بر ساحت اقبال باد
حاصل ارکان ستون و جنبش گردون طناب
هوش مصنوعی: خیمه عمر تو بر سرزمین خوشبختی برپا باشد، به شرطی که پایه‌هایش محکم و حمایت‌کننده از حرکت زمان باشد.
در جهانداری صریر کلکت آن گوهر نمود
کاب گشت از شرم شمشیر تو گاه التیاب
هوش مصنوعی: در دنیای پادشاهی، صدای شمشیر تو به اندازه‌ای باارزش و گرانبهاست که سبب شرم و خجالت شمشیر خودت می‌شود. زمانی که ناچار کیش کنی و به درمان بادل بروی.
در هوای رای ملک آرای تو تاج و نگین
در پناه جاه دشمن کاه تو تیغ و کتاب
هوش مصنوعی: در فضای ملک و حکومت تو، تاج و نگین به آرامی و در امان است، اما در برابر دشمن، قدرت تو همانند یک شمشیر و دانش تو همچون کتابی است که از آن بهره می‌گیری.
دست حکمترا همیشه سیر هفت اختر عنان
پای قدرت را همیشه فرق نه گردون رکاب
هوش مصنوعی: دست حکمت همیشه در حال بهره‌وری از هفت ستاره است و قدرت همیشه بر خلاف گردون حرکت می‌کند.
دشمنت با یک شکم پر ناله گشته چهار میخ
رفته اندر پرده از زخم حوادث چون ذباب
هوش مصنوعی: دشمن تو با دل پر از غصه به شدت دچار مشکل شده و از شدت درد و رنج مانند مگس در حال پرواز و سرگردانی است.