گنجور

شمارهٔ ۴۳ - در مدح ضیاء الدین علی

ز آیینه ی سپهر چو شد رنگ منجلی
خورشید را طلوع ده ای ترک قنقلی
بزدای دل، ز رنگ زمانه که روزگار
بس شام را سیه کند و صبح صیقلی
بازم رهان که بر دلم انده موکّلست
ای ترک ماهرو که برانده موکلی
با غمزه گو که تیر جفا بیش ازین مزن
بر خستگان ضربت شمشیر بیدلی
ای خاک مشکبوی مگر مولعی بسحر
ورنه چرا مقیم سر چاه بابلی
وی لعل دلفروز بدل بردن و جواب
تریاکی و شرنگ و شرابی و حنظلی
هر شب ز اشتیاق تو در جذب آه من
کافوری مزاج هوا گشت پلپلی!
در تابخانه تن تاریک تا بروز
چشمم تنور می کند و سینه منقلی
چون در رسید لشکر دیمه بخوشدلی
شرطی است ساقیا که لب از باده نگسلی
اخراج کن ز نقطه ی عیشم خطی که من
ز آن خط نجوم عیش ترا کرده مدخلی
بنگر که پر ز خنجر الماس و جوشن است
طرف چمن که بود پر از حلّه و حلی
بستان شد از حریف خریف آنچنان حریف
کش خار کلبنی کند و زاغ بلبلی
چون هر نفس که ز دیشب یلدا چو نشتریست
گوئی که دستگاه حکیمی است کابلی
ای جویبار تا مه دی مه خریده ای
از فرق تا قدم همه تن در سلاسلی
دیدی که کرد صفحه تقویم باغ را
شنگرف لاجورد رقومی و جدولی
اکنون ببین که در شمر و ساحت چمن
تختی ز سیم خام و بساط مکللی
نی نی مگر فکند بروی تو خواجه چشم
آیینه ای شدست بساط تو منجلی
صدر زمانه، جان سخاوت، جهان حلم
شمس سپهر دین، فلک مکرمت علی
صدری که نوک خامه و الفاظ کلک اوست
هم روح را مربی و هم عقل را ولی
روشن چو دید دور فلک چشم آفتاب
گفتا ز خاک حضرت صاحب مکحّلی
ای لطف کردگار بنان تو در بیان
برهان قاطعیست که تو عقل اولی
وی خط خواجه چون ز فلک بر تو آفتاب
پیوسته سایر است و تو خط مقولی
با لفظ عذب تو سخن جزل بنده گفت
از روی بندگی نه ز راه مقابلی
کی صورت زوان سخنگوی نظم و نثر
سحر حدائقی، غلطم، وحی منزلی
شد در حصول جزوی و کلی شفای روح
قانون منطقت چو اشارات بوعلی
گر ذروه کمال بود منتهای فضل
در عالم کمال فضائل تو افضلی
ور بی حمایلست جهان، حرز مدح تو
زین پس زمانه را نکند جز حمایلی
ای آز را ز خاک در خوان همتت
هر دم هزار بار جهان دیده ممتلی
تا در جهان عقل نیاید؛ بهیچ نوع
از هر مفصلی که کند فرض مجملی
بادا ترا دوام سعادت که خود کند
در مجمل بقای تو دوران مفصّلی

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ز آیینه ی سپهر چو شد رنگ منجلی
خورشید را طلوع ده ای ترک قنقلی
هوش مصنوعی: از آینه آسمان، رنگ چهره‌ام همچون رنگ انار شده است. ای دختر زیبا، خورشید را به سوی من بیاور تا طلوع کند.
بزدای دل، ز رنگ زمانه که روزگار
بس شام را سیه کند و صبح صیقلی
هوش مصنوعی: دل را از رنگ و لعاب دنیای فانی خالی کن، زیرا که روزگار می‌تواند شب را تاریک و غم‌انگیز کند، در حالی که صبح می‌تواند روشنی و زبری را به دنبال داشته باشد.
بازم رهان که بر دلم انده موکّلست
ای ترک ماهرو که برانده موکلی
هوش مصنوعی: بار دیگر مرا رها کن، زیرا دل من مملو از غم و اندوه است. ای زیبای ترک، که بنده‌ی تو هستم، مرا از این غم نجات بده.
با غمزه گو که تیر جفا بیش ازین مزن
بر خستگان ضربت شمشیر بیدلی
هوش مصنوعی: با ناز و غمزه به کسی بگو که دیگر با بی‌رحمی و ستم از محبت و درد دل ما نکاسته و به ما آسیب نرساند، زیرا ما از این ضربات دل شکسته و جفا بسیار رنجیده‌ایم.
ای خاک مشکبوی مگر مولعی بسحر
ورنه چرا مقیم سر چاه بابلی
هوش مصنوعی: ای خاک خوشبو! آیا تو مجذوب جادو و سحر هستی؟ وگرنه چرا در کنار چاه بابل سکونت داری؟
وی لعل دلفروز بدل بردن و جواب
تریاکی و شرنگ و شرابی و حنظلی
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و جذابیت یک فرد اشاره دارد که می‌تواند به راحتی دل‌ها را مجذوب کند. همچنین، به ارتباطات ناپسند و ناچیز مانند مواد مخدر و مشروبات الکلی و تلخی‌های زندگی نیز اشاره می‌شود که در مقایسه با جذابیت آن فرد، ارزش کمتری دارند.
هر شب ز اشتیاق تو در جذب آه من
کافوری مزاج هوا گشت پلپلی!
هوش مصنوعی: هر شب به خاطر اشتیاق تو، دلشوره و غم من باعث شده که هوای محیط به مانند بوی کافور تغییر کند و سنگین و غم‌انگیز شود.
در تابخانه تن تاریک تا بروز
چشمم تنور می کند و سینه منقلی
هوش مصنوعی: در فضای بدنم، که مانند یک مکان تاریک است، تا زمانی که چشمانم باز شود، آتش شعله‌ور می‌شود و قلبم مانند یک منقل داغ و پر از گرما عمل می‌کند.
چون در رسید لشکر دیمه بخوشدلی
شرطی است ساقیا که لب از باده نگسلی
هوش مصنوعی: وقتی لشکر شادی به ما رسید، ای ساقی، شرطی خوش دار که لب از نوشیدنی بی‌نصیب نمانی.
اخراج کن ز نقطه ی عیشم خطی که من
ز آن خط نجوم عیش ترا کرده مدخلی
هوش مصنوعی: خطی که باعث می‌شود لذت من از زندگی تحت تأثیر قرار بگیرد را از من دور کن، زیرا این خط به آنچه که خوشی تو را تحت تأثیر قرار می‌دهد، مرتبط است.
بنگر که پر ز خنجر الماس و جوشن است
طرف چمن که بود پر از حلّه و حلی
هوش مصنوعی: بنگر به چمن که چقدر زیبا و درخشان است، مانند خنجر الماس و زره، و پر از جلوه‌های زینتی و زیور است.
بستان شد از حریف خریف آنچنان حریف
کش خار کلبنی کند و زاغ بلبلی
هوش مصنوعی: بستان در اینجا به معنی گرفتن یا تصاحب کردن است. پس از یک رقابت یا برخورد با حریف، حالتی پیش می‌آید که دیگران در این اثرگذاری و رقابت تحت تاثیر قرار می‌گیرند. مانند این که چگونه در یک میدان نبرد، آن کسی که قوی‌تر و خبره‌تر است، می‌تواند بر حریفان تسلط یابد و باعث شود که دیگران نیز متأثر شوند یا تحت فشار قرار گیرند. به نوعی، در این بیت اشاره شده که در بسیاری از موارد، قوی‌ترها می‌توانند بر ضعیف‌ترها تسلط داشته باشند و آن‌ها را به رفتار‌هایی وادار کنند که نتیجه کار خود را نشان دهد.
چون هر نفس که ز دیشب یلدا چو نشتریست
گوئی که دستگاه حکیمی است کابلی
هوش مصنوعی: هر بار که نفس می‌کشی و شب یلدا را به یاد می‌آوری، گویی که قدرت و حکمت یک حکیم بزرگ در آن نهفته است.
ای جویبار تا مه دی مه خریده ای
از فرق تا قدم همه تن در سلاسلی
هوش مصنوعی: ای جویبار، تا وقتی که دی ماه به پایان رسیده، تو از سر تا پا در زنجیرهایی از زیبایی و دلربایی گرفتار شده‌ای.
دیدی که کرد صفحه تقویم باغ را
شنگرف لاجورد رقومی و جدولی
هوش مصنوعی: دیدی که چطور صفحه تقویم باغ، با رنگ شنگرف و لاجوردی به زیبایی طراحی شده و جدول بندی شده است؟
اکنون ببین که در شمر و ساحت چمن
تختی ز سیم خام و بساط مکللی
هوش مصنوعی: اکنون نگاه کن که در میان باغ، تختی از نقره و چرمی زیبا قرار دارد.
نی نی مگر فکند بروی تو خواجه چشم
آیینه ای شدست بساط تو منجلی
هوش مصنوعی: نه، مگر اینکه وزیر تو را به حجاب درآورد، چشمت همچون آیینه‌ای شده که بساط تو را روشن کرده است.
صدر زمانه، جان سخاوت، جهان حلم
شمس سپهر دین، فلک مکرمت علی
هوش مصنوعی: این بیت به شخصیت بزرگی اشاره دارد که در زمان خود، به عنوان بهترین و سخاوتمندترین فرد شناخته می‌شود. او نماد حلم و فرزانگی است و به عنوان ستاره‌ای در عرصه دین و فضیلت، مورد ستایش قرار می‌گیرد. همچنین، به ویژگی‌های نیک و کرامت او که او را از دیگران متمایز می‌کند، اشاره دارد.
صدری که نوک خامه و الفاظ کلک اوست
هم روح را مربی و هم عقل را ولی
هوش مصنوعی: زبان و قلم او به اندازه‌ای قوی و تاثیرگذار است که هم می‌تواند روح را پرورش دهد و هم عقل را هدایت کند.
روشن چو دید دور فلک چشم آفتاب
گفتا ز خاک حضرت صاحب مکحّلی
هوش مصنوعی: چشم آفتاب که در آسمان می‌تابد، وقتی دور و بر خود را می‌بیند، به خاک آن موجود محترم و بزرگ اشاره می‌کند که دارای زیبایی و درخشندگی خاصی است.
ای لطف کردگار بنان تو در بیان
برهان قاطعیست که تو عقل اولی
هوش مصنوعی: ای مهر و رحمت خداوند، دست تو در بیان دلیل و برهان، نشانه و گواهی است بر اینکه تو آغاز و نخستین عقل هستی.
وی خط خواجه چون ز فلک بر تو آفتاب
پیوسته سایر است و تو خط مقولی
هوش مصنوعی: خط زیبا و خوش‌نوشت خواجه همچون آفتاب از آسمان بر تو تابیده و تو هم خطی با معانی عمیق و ارزشمند داری.
با لفظ عذب تو سخن جزل بنده گفت
از روی بندگی نه ز راه مقابلی
هوش مصنوعی: بنده با زبان شیرین تو صحبت کرد، نه به منظور چالش یا رقابت، بلکه از روی奉 احترام و بندگی.
کی صورت زوان سخنگوی نظم و نثر
سحر حدائقی، غلطم، وحی منزلی
هوش مصنوعی: این بیت به بیان زیبایی‌های هنر سخن‌پردازی اشاره دارد و به ویژگی‌های خاص شاعران و نویسندگان می‌پردازد، به گونه‌ای که آن‌ها در بیان داستان‌ها و نثرهای خود به نوعی از وحی و الهام الهی دست می‌یابند. در واقع، این نکته را بیان می‌کند که هنر کلامی آن‌ها فراتر از بیان معمولی است و جنبه‌ای معنوی و آسمانی دارد.
شد در حصول جزوی و کلی شفای روح
قانون منطقت چو اشارات بوعلی
هوش مصنوعی: به دست آوردن دانش جزئی و کلی، موجب بهبودی روح می‌شود، مانند نشانه‌ها و معارف بوعلی سینا که به ما راهنمایی می‌کند.
گر ذروه کمال بود منتهای فضل
در عالم کمال فضائل تو افضلی
هوش مصنوعی: اگر اوج کمال در جهان، نهایت فضیلت باشد، پس در میان همه فضایل، فضیلت تو برتر است.
ور بی حمایلست جهان، حرز مدح تو
زین پس زمانه را نکند جز حمایلی
هوش مصنوعی: اگر جهان بدون حمایت باشد، از این پس هیچ چیز جز ستایش تو نمی‌تواند از گزند زمانه محافظت کند.
ای آز را ز خاک در خوان همتت
هر دم هزار بار جهان دیده ممتلی
هوش مصنوعی: ای آز، هر بار که به تلاش و کوشش خود ادامه می‌دهی، هزاران بار دنیا را با چشمانت تجربه می‌کنی.
تا در جهان عقل نیاید؛ بهیچ نوع
از هر مفصلی که کند فرض مجملی
هوش مصنوعی: تا زمانی که عقل در دنیا وجود نداشته باشد، هیچ نوع تفصیلی نمی‌تواند از یک فرض کلی جدا شود.
بادا ترا دوام سعادت که خود کند
در مجمل بقای تو دوران مفصّلی
هوش مصنوعی: باشد که همیشه در خوشبختی بمانی، که این خوشبختی خود باعث استمرار و ثبات تو در زندگی خواهد شد.