گنجور

شمارهٔ ۴۴ - قصیده در ملک فخرالملک

چون کبک شسته لب بشراب مروقی
کبکی از آن بطوق معنبر مطوقی
در بزم خوبتر ز تذر و ملوّنی
و اندر مصاف چیره تر از بازار ازرقی
بر آفتاب، طنز کنی و مسلّمی
بر مشتری و ماه بخندی و بر حقی
گر ماه در لباس کبود منقط است
تو شاه در لباس بسیج مفرقی
ماند همی بروشنی ماهتاب از آن
سیمین برت بزیر بغلطاق فستقی
بر آب دیده پیش تو زورق روان کنم
گر ز آنکه بینمت که تو مایل بزروقی
گر حور عین بیند، عنّاب شکرت
آیا که چون گزند سر انگشت فندقی
گر شاه ملک حسنی اندر بساط دهر
در صدر خواجه به بودت جای بیدقی
تاج امم، خدیو جهان، فخر ملک و دین
کز آدم اوست گوهر و سنگند، ما بقی
چون نزد سروران بکرم نام او برند
تن در دمد زمانه باسم مطابقی
فرزین ملک شاه که بر عرصه خرد
با او رخ کمال در آید به بیدقی
دعوی همی کنم بزمان کرم که من
بی مثلم از کرام و جهان مصدقی
ای آنکه عز و جاه بزرگان کشوری
وی آنکه صدر و بدر وزیران مطلقی
محضول کارگاه نجوم مزینی
مقصود گرد گشتن چرخ مطبقی
اندر بهار فضل نسیم معطری
وندر نسیم خلق بهار خور نقی
پیش حصار خرم تو حصن دولتست
بحر محیط پای ندارد بخندقی
بی مجلس تو طبع ندارد معاشرت
بی ساغر تو می بگذارد مروقی
موضوع کردی از کف بخشنده اسم جود
تو صدر کز مصادر اقبال مشتقی
فضل تو بخردان حقیقت بدیده اند
زان در هنر بنزد بزرگان محققی
آن دل که شد معلق مهر و هوای تو
چون زلف دوست رنج ندید از معلقی
این شعر داشت قافیتی مغلق آنچنانک
بر بستمش که کس نتواند ز مغلقی
من پارسی زبانم از آن کردم احتراز
ز آن تازئی که خنده زند از مربقی
گردم همی بگرد سخنهای دلفریب
در آرزوی شعر شعر معزی و ازرقی
ناید بدین قوافی زین خوبتر سخن
گرچه سخن تر از نماید فرزدقی
احمق بود که عرضه کند فضل پیش تو
خرما ببصره بردن باشد ز احمقی
تا زین چرخ اشهب و کره ی زمین بود
از مرکب زمانه نیاید جز ابلقی
بر هر مراد و کام که داری مظفری
وز هر سپهر هر چه بخواهی موفقی

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چون کبک شسته لب بشراب مروقی
کبکی از آن بطوق معنبر مطوقی
هوش مصنوعی: این بیت به تصویر کشیدن حالتی است که فردی در جستجوی معشوق یا آرزوی خود است. او مانند کبکی است که به قدری شسته و آراسته شده که به دنبال نوشیدن شراب یا نشانی از زیبایی‌های معنوی می‌گردد. در واقع، به زیبایی و لطافت درونی و جستجوی عشق و معنویت اشاره دارد.
در بزم خوبتر ز تذر و ملوّنی
و اندر مصاف چیره تر از بازار ازرقی
هوش مصنوعی: در جمع‌های زیبا و شاد، تو زیباتر و جذاب‌تری و در میدان‌های نبرد، در رقابت‌ها نیز نسبت به دیگران برتری و قدرت بیشتری داری.
بر آفتاب، طنز کنی و مسلّمی
بر مشتری و ماه بخندی و بر حقی
هوش مصنوعی: تو با لطافت و شوخی با خورشید برخورد می‌کنی و به سیاراتی چون مشتری و ماه می‌خندی، در حالی که بر حقیقتی استوار و محکم نیز تأکید داری.
گر ماه در لباس کبود منقط است
تو شاه در لباس بسیج مفرقی
هوش مصنوعی: اگر ماه در لباس آبی نقطه‌دار باشد، تو همانند پادشاهی هستی که در لباس زیبای رنگی حاضر است.
ماند همی بروشنی ماهتاب از آن
سیمین برت بزیر بغلطاق فستقی
هوش مصنوعی: در روشنایی ماه تابان، آن مهتاب با زیبایی خاصی از زیر گنبد سبز رنگ به پایین می‌افتد.
بر آب دیده پیش تو زورق روان کنم
گر ز آنکه بینمت که تو مایل بزروقی
هوش مصنوعی: اگر دیدگانم را بر آب بگذارم و قایقی را پیش تو به حرکت درآورم، این فقط به خاطر این است که می‌خواهم تو را ببینم و می‌دانم که تو نسبت به این موضوع تمایل داری.
گر حور عین بیند، عنّاب شکرت
آیا که چون گزند سر انگشت فندقی
هوش مصنوعی: اگر حوری بهشتی را ببیند، آیا شکر تو به خاطر این است که چنان آسیب می‌بیند که مثل انگشت فندقی می‌شود؟
گر شاه ملک حسنی اندر بساط دهر
در صدر خواجه به بودت جای بیدقی
هوش مصنوعی: اگر شاه ملک حسنی در این دنیا در صدر نشسته باشد، جای تو همچون یک دلقک است.
تاج امم، خدیو جهان، فخر ملک و دین
کز آدم اوست گوهر و سنگند، ما بقی
هوش مصنوعی: این تکه از شعر اشاره به اهمیت و مقام والای انسانی دارد که از نسل آدم سرچشمه می‌گیرد. در اینجا، اشاره شده که این فرد نماینده‌ای از نخبگان و بزرگان است که فخر و افتخار برای دین و حکومت به حساب می‌آید. به عبارت دیگر، او نماد عزت و ارزش در میان انسان‌هاست و دیگران در مقابل او مانند سنگ و بی‌ارزش به نظر می‌رسند.
چون نزد سروران بکرم نام او برند
تن در دمد زمانه باسم مطابقی
هوش مصنوعی: زمانی که نام او در میان بزرگان برده می‌شود، انسان باید با زمانه و شرایط وفق دهد.
فرزین ملک شاه که بر عرصه خرد
با او رخ کمال در آید به بیدقی
هوش مصنوعی: فرزین، ملک شاه، کسی است که در میدان عقل و اندیشه، به کمال و زیبایی دست می‌یابد و در این راه مانند یک پرچم برافراشته می‌شود.
دعوی همی کنم بزمان کرم که من
بی مثلم از کرام و جهان مصدقی
هوش مصنوعی: من ادعا می‌کنم که در زمان لطف و کرم، من بی‌نظیر هستم و از دیگران و دنیا گواهی می‌طلبم.
ای آنکه عز و جاه بزرگان کشوری
وی آنکه صدر و بدر وزیران مطلقی
هوش مصنوعی: ای کسی که نشانه‌ی عظمت و مقام بزرگانی در سرزمین‌ها هستی، و تو آن کسی هستی که در بالاترین رده‌های وزرا قرار داری.
محضول کارگاه نجوم مزینی
مقصود گرد گشتن چرخ مطبقی
هوش مصنوعی: کارگاه نجوم به معنای پژوهش در آسمان و ستاره‌هاست، و در اینجا اشاره به مکانی دارد که در آن به بررسی و اندازه‌گیری حرکت‌ها و مسیرهای اجرام آسمانی می‌پردازند. "مزینی" به معنای هدایت و راهنمایی است، و "مقصود گرد گشتن چرخ مطبقی" به معنای هدف و مقصود در گشت و گذار آسمانی و چرخش‌های هنری به کار می‌رود. به طور کلی، این جمله به درک عمیق علم نجوم و تأثیرات آن بر زندگی و دانایی انسان‌ها اشاره دارد.
اندر بهار فضل نسیم معطری
وندر نسیم خلق بهار خور نقی
هوش مصنوعی: در بهار، نسیمی خوشبو و معطر وزیده است و در میان نسیم خنکی که بهاریان را نوازش می‌کند، خورشید نیز جان تازه‌ای می‌بخشد.
پیش حصار خرم تو حصن دولتست
بحر محیط پای ندارد بخندقی
هوش مصنوعی: درویش گرانسنگی که به دیدار تو نمی‌رسد، در دلش یاد تو همیشه زنده است. حصاری که دور تو را گرفته، نماد قدرت و سلطنت است و دریا به دور آن می‌چرخد، اما هیچ دیواری نمی‌تواند آن را محصور کند.
بی مجلس تو طبع ندارد معاشرت
بی ساغر تو می بگذارد مروقی
هوش مصنوعی: بدون حضور تو، دل و روح نمی‌تواند به دیگران نزدیک شود و بودن بدون شراب حضور تو، مثل روزهای بدون رنگ و زندگی می‌گذرد.
موضوع کردی از کف بخشنده اسم جود
تو صدر کز مصادر اقبال مشتقی
هوش مصنوعی: تو به خاطر بخشندگی و مهربانی‌ات، از دیوانگی به تندی کنجکاو اشاره می‌کنی و برکت و خوشبختی را به نام خود می‌زنی.
فضل تو بخردان حقیقت بدیده اند
زان در هنر بنزد بزرگان محققی
هوش مصنوعی: خوبی و فضل تو را دانایان و خردمندان با دیدهٔ حقیقت دیده‌اند، به همین دلیل در هنر و دانش، بزرگان به تو احترام می‌گذارند و تو را محقق می‌شمارند.
آن دل که شد معلق مهر و هوای تو
چون زلف دوست رنج ندید از معلقی
هوش مصنوعی: دل کسی که به عشق و حال و هوای تو آغشته شده است، مانند زلف دوست که به حالتی آویزان است، هیچ رنج و دردی از این حال نخواهد دید.
این شعر داشت قافیتی مغلق آنچنانک
بر بستمش که کس نتواند ز مغلقی
هوش مصنوعی: این شعر قافیه‌ای پیچیده دارد به‌گونه‌ای که من آن را به‌طرزی بستم که هیچ‌کس نتواند آن را بفهمد.
من پارسی زبانم از آن کردم احتراز
ز آن تازئی که خنده زند از مربقی
هوش مصنوعی: من به عنوان فردی که به زبان فارسی صحبت می‌کنم، از چیزی که باعث خندیدن در برابر نادانی و بی‌معلوماتی می‌شود، دوری می‌کوشم.
گردم همی بگرد سخنهای دلفریب
در آرزوی شعر شعر معزی و ازرقی
هوش مصنوعی: من به دور خود می‌چرخم و در جست‌وجوی سخنان دل‌نشین هستم، در آرزوی اشعاری از شاعرانی چون معزی و ازرقی.
ناید بدین قوافی زین خوبتر سخن
گرچه سخن تر از نماید فرزدقی
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر این است که هیچ کلمه‌ای به زیبایی این قافیه‌ها نیست، هرچند که برخی از سخن‌ها ممکن است از این لحاظ درخشان‌تر به نظر برسند.
احمق بود که عرضه کند فضل پیش تو
خرما ببصره بردن باشد ز احمقی
هوش مصنوعی: بسیار نادان است کسی که بخواهد فضل و برتری‌اش را با تو در میان بگذارد، زیرا مانند این است که بخواهد خرما را در مقام خود به تضمین ببیند؛ این کار نشان‌دهنده نادانی اوست.
تا زین چرخ اشهب و کره ی زمین بود
از مرکب زمانه نیاید جز ابلقی
هوش مصنوعی: تا زمانی که دنیا و این چرخهٔ زندگی به همین شکل ادامه دارد، از سوارکاری زمان چیزی جز یک گونه خاص نمی‌آید.
بر هر مراد و کام که داری مظفری
وز هر سپهر هر چه بخواهی موفقی
هوش مصنوعی: برای هر آرزو و خواسته‌ای که داری، به موفقیت می‌رسی و از هر آسمان که بخواهی، به دست می‌آوری.