شمارهٔ ۳۷ - تجدید مطلع
زهی جلال تو از عرش متکا کرده
فروغ رای تو خورشید را سها کرده
قضا ز قدرت کلک تو مهره برچیده
فلک بخاک جناب تو التجا کرده
جهان بعهد تو نا ایمن از سپهر شده
فلک بدور تو تا بر جهان وفا کرده
پناه عدل ترا کعبه ی امان خوانده
جناب جاه ترا قبله دعا کرده
چو آفتاب ضمیر تو در سواد امور
مسیر کلک ترا منبع ضیا کرده
چو علت یرقان، در عروق کان، گه کین
ز خون لعل نهیب تو کهربا کرده
غبار لعل کمیت تو ملکرا در چشم
ز سنگ سرمه و از خاک تو تیا کرده
چو کوه باد فرو مانده زو بسیر جهان
بدو خطاب همه کوه باد پا کرده
ز جرم خاک مه عکس نعل او بضیاء
فروغ چهره ی خورشید را ضیا کرده
ز کائنات بیک تک گذشته و بدو گام
ز ابتدای جهان تا بانتها کرده
چو چرخ چارم، خورشید دین و دنیا را
ز سطح خانه ی زین خط استوار کرده
دلم بفر مدیح تو در ممالک نظم
نموده سحر و از آن سحر کیمیا کرده
صفات ذات تو طبع مرا مسیح شده
ادای مدح تو خوف مرا رجا کرده
چو، صوت راوی مدحت شنیده خاطر من
درین میان غزلی دلفریب ادا کرده
شمارهٔ ۳۶ - در مدح فخر الملک: زهی ببوی تو گل پیرهن قبا کردهشمارهٔ ۳۸ - تجدید مطلع سوم: که ای فراق تو جان از تنم جدا کرده
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
زهی جلال تو از عرش متکا کرده
فروغ رای تو خورشید را سها کرده
هوش مصنوعی: جلال و عظمت تو چنان است که آسمان و عرش را چون جایی برای استراحت قرار دادهای و روشنی و فهم تو به قدری زیاد است که خورشید را به ستارهای کوچک تبدیل کرده است.
قضا ز قدرت کلک تو مهره برچیده
فلک بخاک جناب تو التجا کرده
هوش مصنوعی: سرنوشت بر اثر قدرت تو، ستارهها را از مدار خود خارج کرده و به خاک پای تو ناپدید شدهاند. جهان به تو پناه آورده است.
جهان بعهد تو نا ایمن از سپهر شده
فلک بدور تو تا بر جهان وفا کرده
هوش مصنوعی: دنیا به خاطر عهد و پیمان تو، از آسمان بیامن شده است. فلک به دور تو میچرخد تا به جهان وفا کند.
پناه عدل ترا کعبه ی امان خوانده
جناب جاه ترا قبله دعا کرده
هوش مصنوعی: تو را به عنوان پناهی از عدالت میشناسند و به عنوان مکانی امن و مقدس، و مقام تو را قطب دعا و نیایش قرار دادهاند.
چو آفتاب ضمیر تو در سواد امور
مسیر کلک ترا منبع ضیا کرده
هوش مصنوعی: وقتی که روشنایی فکر و ذهن تو مانند آفتاب در تمامی کارها تابیده و به روشنی بخشیده است، قلم تو نیز منبع نور و روشنایی شده است.
چو علت یرقان، در عروق کان، گه کین
ز خون لعل نهیب تو کهربا کرده
هوش مصنوعی: مانند این که زردی در بدن جریان دارد، گاهی سر و صدای خون سرخ تو مانند کهربا به گوش میرسد.
غبار لعل کمیت تو ملکرا در چشم
ز سنگ سرمه و از خاک تو تیا کرده
هوش مصنوعی: سایهی سرخ لعل تو مانند گرد و غباری در چشمهایم نشسته و از خاک تو سرمهی زیبایی ساختهام.
چو کوه باد فرو مانده زو بسیر جهان
بدو خطاب همه کوه باد پا کرده
هوش مصنوعی: همچون کوه، باد در او سکون یافته و در نتیجه، به سرتاسر جهان خطاب کرده و همهجا را تحت تأثیر قرار داده است.
ز جرم خاک مه عکس نعل او بضیاء
فروغ چهره ی خورشید را ضیا کرده
هوش مصنوعی: از خاکش، نعل او مانند نوری میدرخشد و چهرهی خورشید را روشنتر کرده است.
ز کائنات بیک تک گذشته و بدو گام
ز ابتدای جهان تا بانتها کرده
هوش مصنوعی: از آغاز جهان تا انتهای آن، همه چیز از یک وجود واحد شروع شده و به سوی او در حرکت است.
چو چرخ چارم، خورشید دین و دنیا را
ز سطح خانه ی زین خط استوار کرده
هوش مصنوعی: مثل اینکه در زندگی، مراحل مختلفی وجود دارد و در این ترتیب، خورشید نماد نور و روشنی است که دین و دنیا را بر پایهای محکم قرار داده است. در واقع، این اشاره به اهمیت اصول و مبنای قوی در زندگی دارد که باعث روشنی و هدایت در مسیر زندگی میشود.
دلم بفر مدیح تو در ممالک نظم
نموده سحر و از آن سحر کیمیا کرده
هوش مصنوعی: دل من به شوق ستایش تو، در سرزمینهای نظم و زیبایی، به خود میبالد و از آن زیبایی چنان جادویی آفریدهام که شبیه طلاست.
صفات ذات تو طبع مرا مسیح شده
ادای مدح تو خوف مرا رجا کرده
هوش مصنوعی: ویژگیهای وجود تو موجب شده که روح من به تب و تاب بیفتد و به مانند مسیح، به مدح و ستایش تو بپردازم؛ ترس و نگرانی من با امید و عشق به تو جایگزین شده است.
چو، صوت راوی مدحت شنیده خاطر من
درین میان غزلی دلفریب ادا کرده
هوش مصنوعی: زمانی که صدای راوی مدح و ستایش را میشنوم، ذهن من در این میان غزلی زیبا و دلنشین را به زبان میآورد.

امامی هروی